درَنگی در داروخانه حکیم خندان سعدی شیرین زبان/حبیب اله مستوفی

سرویس کرمانشاه ـ اول اردیبهشت ماه در تقویم ملی ایرانیان همزمان با سالروز تولد شیخ اجل سعدی شیرازی که فرهنگوران او را به‌عنوان استاد سخن می‌شناسند، می باشد، به همین لحاظ «حبیب اله مستوفی» از نویسندگان و ادیبان پاوه به جهت بزرگداشت و تکریم این شاعر برجسته ایران زمین درخواست بازنشر این مطلب را نموده است که تقدیم کاربران و مخاطبان می گردد.

به مناسبت روز بزرگداشت ابومحمد مُشَرَف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی:

بیفکن خیمه تا محمل برانند/ که همراهان این عالم روانند

نصیحت داروی تلخ است و باید/که با جُلاب در حَلقت چکانند

چنین سقمونیای شِکَر آلود/زداروخانه سعدی ستانند

روز نکوداشت سعدی، مهندس و معمار بزرگ زبان فارسی نام یافته و لاجرم گفتن از این بزرگ مردِ وادی اندیشه و ادب و خالق ” نامبردار گنج”بایسته و شایسته هر آن کسی است که امروز روان می نویسد و آسان می خواند.زششصد فزون بود پنجاه و پنج که پردُر شد این “نامبردار گنج” اشاره به تالیف بوستان( سعدی نامه)

زمین به تیغ بلاغت گرفته ای سعدی/سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست

بدین صفت که درآفاق صیت شعر تو رفت/نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست

نوشتن در باره کسی که در نوشتن،نانوشته هایش بسیاراندک است و گفتن از کسی که انبان گفتار شیرین و افصح البیان است نه آسان که دشوار ونه دشوار بلکه بیمناک است بویژه آنگاه که با اندکی تامل شاهد حضور سنگین استادان جامع الا طراف می شویم که درباره زندگی و اثار این فرزانه مردِ گلستان و بوستان فرهنگ و ادب، بسی پنداشته های دقیق وعالمانه ای را نگاشته و درسینه تاریخ به یادگار گذاشته اند.

عبدالرحمن جامی (۸۷۱-۷۹۳- )چنین وصفش می کند :

سعدی آن بلبل شیراز سخن /در گلستان سخن دستان زن

دکتر محمد علی فروغی ( ۱۳۲۱-۱۲۵۴- ه ق ) می گوید: هیهات که چشم روزگار دیگر مانند سعدی ببیند .

محمد تقی بهار،ملک الشعرا(۱۳۳۰-۱۲۶۵ه.ش) چنین می سُراید

بی گلستان تو، دردست بجز خاری نیست

به ز گفتار تو ، بی شائبه گفتاری نیست

دکتر ضیاء موحد نویسنده و مترجم معاصرمعتقد است:زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری به اندازه سعدی مدیون نیست .ارنست رنان فرانسوی ( ۱۸۹۲-۱۸۲۳ م )میگوید:سعدی لحن سحر آمیز و پرعطوفتی داردکه با آن معایب و مفاسد بشریت را گوش زد می کند.باریه دومنار(۱۹۰۸-۱۸۲۶م.) مترجم بوستان سعدی و المنقذمن الضلال امام محمد غزالی به فرانسه اعلام می کند:سعدی تنها شاعری است که مورد درک و دریافت اروپائیان قرار گرفته است.اما رینولد نیکلسون ( ۱۹۴۵-۱۸۶۸ م ) شارح ومترجم مثنوی اورا حکیم خندان(که آن را بر پیشانی نوشته نشانده ام) لقب می دهد و خطاب به او می گوید:

ای حکیم خندان

ای گنجینه حکمت انسانی

ای “هوراس” پارس هوراس شاعر سرشناس رومی (۸-۶۵ق.م)

ای که به صفحات گلستانت

که کودکان بدان خواندن می آموزند

وبزرگان به خواندنش دانا می شوند

درهم آمیخته ای

نصیحت را با شادی

و حکایت را با حقیقت

چنانکه از خواندنش خیال افسون می شود

وبه شیوه بیانش معانی بر دل می نشیند

چرا که جامه ای ساده به تن دارد

وبه نرمی دل می رباید

و عزیزمی کند لطیفه معنا را

و لطیف می کند طنز بی پروا را

اما….حضورکمینه معلمی در این داروخانه

آب دریا را اگر نتوان کشید /هم به قدر تشنگی باید چشید

سعدی و گنج روان آثارش در گذشته و قبل از ورود مدرسه به سبک جدید درجامعه ما یکی از مهمترین منابع کسب علم و آگاهی و خروج از بیسوادی و بیت الغزل مکتب خانه ها بود.هنوز هم کم نیستند اشخاص در سنین ۶۵ سال به بالا که چاشنی صحبت را بیت ویا بیانی از شیخ شیراز قرار می دهند و رحمتی نثار تربتش می کنند و گاهی هم به طنز درس خوانده های امروزی را بی بهره از سواد( به تعبیر خودشان)می دانند چرا که شعری از سعدی را در حافظه ندارند. گفتگویم را با یکی از معلمان پیش کسوت به یاد می آورم که در باره مدرک گرایی امروز می گفت و می نالید و می فرمود” هیچ می دانی اگر امروز شیخ سعدی زنده بود اورا در هیچ اداره ای استخدام نمی کردند چون می گفتند مدرک نداری” گزاف نیست اگر بگوییم گذشتگان ما از گلستان و بوستان هم، زبان وهم، زندگی را می آموختند چنانکه به درستی گفته اند سعدی در سعدی نامه ( بوستان ) به دنبال ایده آل ها یا حقایق است یعنی جهانی که باید باشد و در گلستان واقع نگر است یعنی دنیا و امور جاری در آن را آنچنانکه هست تصویر می کند. چند تابلوی زیبا را با هم به تماشا می نشینیم.

اوج مدارا ومهربانی (مَرنج و مَرنجان )

در باب چهارم بوستان از بایزیدعارف نامبردارقرن سوم هجری می گوید که در روز عید از گرمابه با تن و جامه پاک بیرون آمده و گرفتار خاکروبه شهروندی می شود سعدی نه مقابله به مثل ، حتی رنجیدن را روا نمی داند و نسخه شفا بخش خویش را چنین ارائه می دهد.

شنیدم که وقتی سحرگاه عید/زگرمابه آمد برون با یزید

یکی طشت خاکسترش بی خبر /فرو ریختند ازسرایی به سر

همی گفت شولیده دستار وموی / کف دست شُکرانه مالان به روی

که ای نفس، من در خور آتشم /زخاکستری روی در هم کشم ؟

شفقت بر خلق راه و رازِ نزدیکی به پروردگار

درلزوم دردمندی و دلسوزی بر خَلق و اینکه دردمندان و پیشگامان در جامعه باید با جفاهای عامه خوکرده و صبر کنند تا به هدف و مقصود برسند تصویری ارائه میدهد که قبولش در جامعه امروز چندان سهل نما نیست.اینکه شخص مستی با تارش سرت را بشکند وتو اورا مزد دهی که تارش را تعمیر کند.

یکی بر بطی در بغل داشت مَست/به شب در سرِ پارسایی شکست

چو روز آمد آن نیک مردِ سلیم/ برسنگدل بُرد یک مُشت سیم

که دوشینه معذور بودی ومست/تورا ومرا بربط وسر شکست

مرا بِه شد آن زخم وبرخاست بیم/تورابِه نخواهد شد الا به سیم

از این دوستان خدا بر سَرَند/ که از خلق بسیار برسرخورند

دیالوگ کوتاه وگویای عابد و فقیه(زیبا و پر معنی)

در باب هشتم گلستان باز هم بر تحمل و مدارا تاکید می کند ودرقالب گفتگویی کوتاه و شیوا میان عابد و فقیه به آن می پردازد وخود را در قامت فقیهی مفتخربه دانسته های فراوان و ظاهر نگر مورد خطاب قرار می دهد

در خاک بیلقان برسیدم به عابدی گفتم مرا به تربیت از جهل پاک کن

گفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیه

یا آنچه خوانده ای همه را زیر خاک کن

مدیریت زمان ودوری از روزمرگی های درظاهرشیرین

در باب نهم بوستان در باره استفاده نیکو از زمان و دوری از اسیر شدن در دام احساسات به ظاهر شیرین روز مره در قالب حکایتی شیرین از دورانی که هنوزپدر خود را از دست نداده، هدردادن وقت واستفاده بهینه نکردن اززمان را ناشی از کم تجربه بودن وناپختگی می داند.

زعهد پدر یاد دارم همی/که باران رحمت براو هر دمی

که در طفلیم لوح و دفترخرید/زبهرم یکی خاتَمِ زر خرید

بدَرکرد ناگه یکی مشتری/به خرمایی از دستم انگشتری

چو نشناسدانگشتری طفل خُرد /به شیرینی از وی توانند بُرد

توهم قیمت عمر،نشناختی/که درعیش شیرین بر انداختی

آزموده شدن درمیان سختی ها

سعدی امام محمد عزالی را ” امام مرشد ” نامیده است،هم از این روست که در باب تعلیم فرزندان معتقد است که باید در کودکی، حتی اگر اسباب راحتی آنها هم فراهم باشد سختی را تحمل کنند تا نا آزموده با مشکلات احتمالی آینده روبرو نشوند.

بخُردی دَرَش زَجر و تعلیم کن/به نیک و بدش وعده و بیم کن

بیاموز پرورده را دست رنج/ وگر دست داری چو قارون به گنج

بسا روزگاران که سختی بَرد/پسر چون پدر نازُکَش پرورد

قیاس علوم نظری و مهارت های عملی از قرن هفتم تا حال

امروزه درآموزش و پرورش توزیع نا متوازن رشته های تحصیلی،فربه شدن علوم نظری وکم عبوربودن فنی حرفه ای دردستور کاراست و جامعه در این رابطه با دانش آموختگانی روبروست که مجرا ومبنایی برای آنچه آموخته اند ندارند جالب است که شیخ شیرازدر اینجا نیزدرباب هفتم بوستانش با پَرویزَن معرفت وارد شده و برتری فن و عمل را برمحفوظات صرف، به خوبی بیان نموده است.

به پایان رسد کیسه سیم وزر /نگردد تهی کیسه پیشه ور

چوبرپیشه ای با شدش دسترس /کجا دست حاجت برد پیش کس

اسیر شهرت نشدن وستایش های کنایه آمیز زورمداران

سعدی در زمانی که هنوز شیراز را ترک نگفته و تکاپویش برای تجربه اندوزی شروع نشده است گله مند معاصرین خود می شود و ندا می دهد که:

همانا که در فارس انشای من/ چو مُشک است بی قیمت اندرخُتَن

اما بعدا و در بازگشت به شیراز بسیار قَدر یافته وخود به این امر در بسیاری از ابیات اشاره نموده است

هفت کشور نمی کنند امروز /بی مقالات سعدی انجمنی

منم امروز وتو،انگشت نمای همه خلق /من به شیرین سخنی و تو به خوبی مشهور

نکته جالب اینکه او اگر چه مورد توجه حُکام روز بود اما در مدح و ستایش آنها حد واندازه را نگاه داشته و تعریض را چاشنی تعریف کرده بلکه بیشتر منظورش نصیحت بوده است.

اگرشربتی بایدت سودمند / زسعدی ستان تلخ داروی پند

درباب دوم گلستان در کوتاه ترین شکل ممکن ،کوبنده ترین نقد را متوجه زبَردستان خواهان نام و جاه وشهرت می کند:پادشاهی پارسایی را گفت ، هیچَت از ما یاد می آید ؟ گفت آری وقتی خدا را فراموش می کنم.

اعتراض به زیاده روی در تمجید وتعریف

مدیحه سرایی وتعریف وتمجید در ادبیات واقعیتی آشکار است، چرایی آن قابل بررسی است(البته موضوع این نوشته نیست) آشکار است که بدون مطالعه دقیق زمان و مکان وشرایط هر دوره ای نمی توان به قضاوت نشست وکسانی را مقبول و جمعی را مردود دانست. تنگناهای معیشتی ادیبان،نویسندگان وشاعران و کِشش های صاحبان قدرت و کوشش آنها برای سود جستن ازهنرِ هنرمندان و دانشِ دانشمندان عواملی نیستند که بتوان به سادگی از آنها عبور کرد.اما چگونگی مدیحه داستان دیگری است وشاید بیشتر از آنکه تابع شرایط بیرونی باشد به درون ونوع نگاه گوینده ویا نویسنده وابسته است. سقف و کف،بیان واقعیت ویا غلو،سطحی نگری یا نگاه عمیق و… تعیین کننده این چگونگی است.انوری شاعر نامدار قرن پنجم و اوایل قرن ششم در دوران مدیحه سرایی می گوید:

گردل ودست بحر وکان باشد / دل ودست خدایگان باشد

شاه سنجرکه کمترین بنده اش /در جهان پادشه نشان باشد

درجهانی و از جهان پیشی/همچو معنی که در بیان باشد

ظهیرالدین فاریابی در قرن ششم قزل ارسلان را چنین وصف می کند:

نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای/تا بوسه بر رکاب الب ارسلان زند

ثنای جمیل همراه نهیب وهُشدار

اما سعدی در بوستان در ستایش محمد بن سعد بن ابوبکرچه می گوید؟

اتابک محمد شهِ نیک بخت / خداوند تاج و خداوند بخت

خدایا در آفاق نامی کُنَش /به توفیق طاعت گرامی کنش

مقیمش درانصاف وتقوی بدار/ مرادش به دنیا وعقبی برآر

به راه تکلف مرو سعدیا / اگر صدق داری بیار و بیا

تو منزل شناسی و شه راه رو /تو حق گوی و خسرو حقایق شنو

آنگاه اعتراض رابه زیبایی وشیوایی ویژه خود بیان می کند

چه حاجت که نُه کرسی آسمان /نهی زیر پای الب ارسلان

مگو پای عزت بر افلاک نه/بگوروی اخلاص بر خاک نه

مدحی دیگر و درسی دیگر

درمدح ابوبکر بن سعد ابیاتی را ارائه می دهد که نشان از نگاه عمیق ودقیق او دارد تا آنجا که برممدوح منت نهاده و در واقع خود را اصل و او را وابسته به خود می کند و این نوع ستایش مخصوص را در تاریخ به نام خود ثبت می کند.

مرا طبع از این نوع خواهان نبود/سر مِدحَت پادشاهان نبود

ولی نظم کردم به نام فلان/مگر باز گویند صاحب دلان

که سعدی که گوی بلاغت ربود /در ایام بوبکر بن سعد بود

هم از بخت فرخنده اقبال توست /که تاریخ سعدی در ایام توست

و کلام آخر…… گفتن ازسعدی و آموزه هایش ونقش بی بدیلش در ادب فارسی و بازخوانی آثارش برای کشف نکات ناب مستور در آنها از توان این قلم خارج و در عهده نامبرداران هر عصرها ونسل هاست تا وقتی که زبان هست و کلمه بر زبان جاریست.

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی/به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

نه حُسنَت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان/بمیرد تشنه مُستسقی ودریا همچنان باقی

کد خبر 269523

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha