صلاح کار و اوضاع خراب! /    حبیب الله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ " تک درخت ِ تنها مانده بر ستیغ، شاید تنها نماد و نمود های پیشینۀ پر طراوت این بخش از شهر پاوه هستند که هنوز «چراگاه جرثقیل» نشده اند، ... ". استاد حبیب اله مستوفی از چهره های پژوهشگر و صاحب نظر حوزه تاریخ، فرهنگ و فولکلور در منطقه هورامان در تازه ترین مطلب خود به تراژدی تلخ ساخت و سازهای بی قواره و بی ضابطه در شهر زیبای پاوه پرداخته است.

خبرگزاری کردپرس _
نه همین غمکده، ای مرغک تنها، قفس است
گر تو آزاد نباشی همه دنیا قفس است
تا پر و بال تو و راهِ تماشا بسته است
هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همه جا در نظرِ مردم دانا قفس است (فریدون مشیری)
نامه ها و نوشته ها، همیشه از بهانه ها جان می گیرند و مشکل بتوان نامه ای را یافت که بی بهانه نوشته شده باشد. نامۀ این بارِ من، پرستونامه است، زیرا اولین بهانۀ نوشتنش پرستو (چلچله) ای بود که برای لحظاتی کوتاه، بر طناب نازکِ روبرویم در ایوان و حیاط منزل نشست و تصویرش، بویژه پسِ تصویرش، به یاری دوربین همیشه در دسترس (موبایل؛ که دوران حاکمیتش دور از هر آسیب، مستدام باد!) ماندگار شد.

در مقابل خفقان سیمان

منزلِ ما، گرچه به حُکم جغرافیای شهر، خود بر سطحی نسبتا شیب دار قرار دارد اما در محاصرۀ به باورِ من نارَوای، «رویش هندسی سیمان،آهن و سنگ» است. آپارتمان ها، در شهری که خود یکی از زیباترین آپارتمان های طبیعی است، راه را بر تنفسِ چشم ها (دیدار) بسته اند. اما این پرستوی زیبا، آگاهانه و یا غریزی، تنها گوشۀ آزاد و رها از خفقانِ آجر و سیمانِ منزل ما را انتخاب کرده و در آنجا سرود خوان آزادی و شادی بود. گوشه ای از حیاط که از آن زاویه، به زحمت می توان نشانی از دامنه های تپۀ زیبای«ده ره نیشه» را دید، تا هم شاد شد و هم برخود لرزید.

گردشِ چشمان پرستو بر خوش و ناخوشِ جادۀ به اصطلاح گردشگری

آنچه درقابِ پشت سر این پرنده نمایان است، آمیزه ای است از خوش و ناخوش و شوربختانه دارای برآیندی تأسف انگیز. کمربندی که در سال های دهۀ 30 خورشیدی به همت بلندِ مردم و هماهنگی و مدیریت فرماندارِ ناموَر شهر (مرحوم رئوفی) کمر کشِ «ده ره نیشه» را آرایش داد و جادۀ گردشگریش می نامیم، اینک متأسفانه چیزی نیست جز نمایش ساخت و ساز های بی قواره و رشد عمودی آهن و آجر در یکی از زیباترین سازه های طبیعی که چون گنجی بی رنج و در دسترس بود اما نبود نگاه دوربین مدیریتی. از دستمان ربود. درحالی که پرندۀ سپید سینۀ بی زبان با نگاهی تأمل بر انگیز به این دست ساخته های انسانِ خود برتر بین می نگرد. بیت زیبای مرحوم دکتر آذرخشی را به یاد می آورم؛
من ندانم به نگاه تو چه رازی‌ست نهان؟ / که مر آن راز توان دیدن و گفتن نتوان!

دقت بیشتر در تصویر و رصدِ نجات یافتگان از جرثقیل

بازهم می توان قابِ پشت سر پرستو را کاوید و بیشتر دید، سبزۀ دو گوشۀ بالا و پایین تصویر و تک درخت ِ تنها مانده بر ستیغ، شاید تنها نماد و نمود های پیشینۀ پر طراوت این بخش از شهرند که هنوز «چراگاه جرثقیل» نشده اند، و اینک از دور، دلیل نغمۀ شیرین و چهچهۀ دل نشین چلچلۀ طناب نشین شده اند. براستی اگر نبودِ احساس تعلق، جفا کاری در کسوتِ مدیریت و اجرای طرح های بدون مطالعۀ کوتاه بینانه و کم دقت، به راه و رسمی معمول تبدیل نمی شد، امروز چه گلبانگ های شاد، که از پیکر موزون این شهر، بر نمی خاست!

حساسیّت تصمیم های مدیریتی

جاده گردشگری شهر، از سویی حاصل و برآمده از تصمیمی است که قریب 65 سال پیش (بر اساس شنیده ها) اتخاذ گردید؛ مهدی رئوفی نمایندۀ دولت، بر آن شد تا چهرۀ کمک های غیرنقدی به دولت وقت که در قالب طرح موسوم به «طرح ترومن» و در اصل برای مبارزه باگسترش کمونیسم بود را دگرگون کند و به جای بخشیدن بلاعوض آن به مردم و ترویج نوعی تنبلی و شائبۀ القای حقارت، آن را دستمزدِ کار روزانه برای احداث جاده کند. از سوی دیگر، این جاده، چون بسیار جای دیگر شهر، نمایشگاهِ مجوز های بی رویۀ (قانونی نما یا بی قانون) ساخت و ساز و بلند مرتبه سازی ها و بستن راه نگاه همسایه ها و ...، برآمده از تصمیم های مدیران امروز ماست، آن هم در عصری آکنده از امکانات و امکان جانمایی های بهتر!
و سخن پایانی ... آیا این شهر ،یعنی شهر کم یاور (اگر نگوییم بی پناهِ پاوه) حق ندارد، تا بر لبانِ حافظ بنشیند و بگوید؛

صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا / ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا
کاش می توانست نگوید!

کد خبر 34211

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha