چشمه سار هولی در چشمۀ ادب هورامی /حبیب اله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ " بر این باورم و آن را گزافه نمی دانم ؛که اگر سخت افزار و نرم افزار شهر پاوه را چنان فشرده کنیم که در کفۀ ترازویی جای گیرد، هولی بار برقراری تعادل دوباره را با مدیریت آمیخته با احساس تعلق، تحمل خواهد کرد. چشمه ساری که حیاتش با کمترین شک وگمان قبل از زندگی مردمان اطرافش، پشت گرم و وابسته به قله های سر فراز و دامنه های باز و زیبای شاهو شکل گرفته است. لاجرم اگر پاوه هم آغوش صخره و سنگ سرزمینی ، سرزنده و پا بر جاست مدیون سفره های زیر زمینی ناپیداست."

ماییم و هوای تو دو چشم سقای تو / ای آب حیات ما زین آب و هوا چونی؟

بیت فوق که بر صدر این نوشته نشسته است یکی از ابیات غزلی است از مولانا در دیوان کبیر. این بیت را در ششم مرداد سال هزار و سیصد و نود وسه در ابتدای نوشته ای نشاندم با عنوان: «چشمۀ جوشان بل و سیروان خجِل» آن مقال در حال و اهوال آن روزها ، فرصت و تهدیدهای زیست محیطی سد داریان و هنگامۀ نابهنگام نجات «بل» نگاشته شد ودر فضای مجازی در دست رس است.(اینجا) اما این روزها با مسائل دیگری روبرو شده ­ایم که خوشبختانه یا متأسفانه بازهم آب محور و زیستگاه مَنظَر است و باعث تداعی دوبارۀ این بیت شد. نگاه نگارنده بر این موضوع ناظر بر وضعیت حال نیست بلکه واکاوی گزارش های پار است که توسط بعضی از ادیبان درد مندِ این دیار در متون پراکنده به جای ماند­ه­ و خوشبختانه اینک دراختیار علاقه مندان قرار گرفته است.

سراب هولی

بر این باورم و آن را گزافه نمی دانم ؛که اگر سخت افزار و نرم افزار شهر پاوه را چنان فشرده کنیم که در کفۀ ترازویی جای گیرد، هولی بار برقراری تعادل دوباره را با مدیریت آمیخته با احساس تعلق، تحمل خواهد کرد. چشمه ساری که حیاتش با کمترین شک وگمان قبل از زندگی مردمان اطرافش، پشت گرم و وابسته به قله های سر فراز و دامنه های باز و زیبای شاهو شکل گرفته است. لاجرم اگر پاوه هم آغوش صخره و سنگ سرزمینی ، سرزنده و پا بر جاست مدیون سفره های زیر زمینی ناپیداست.

گزارش نخست توسط ماموستا بیسارانی( 330 سال پیش)

ملا مصطفی بیسارانی(1021-1080ه.ش) در دوران حاکمیت صفویه(879-1113ه.ش) موفق به دیدار سراب هولی شده و جالب است که بر اساس سبک ویژۀ خویش رمانتیسم و شعر رمانتیک، صد سال پیش از ویکتور هوگو(1181-1263ه.ش) واضع مکتب رمانتیسم در فرانسه و جهان، در دو نوبت(بر اساس دیوانش باشرح و تصحیح دوست عزیز جناب آقای عبدالله حبیبی) به آن پرداخته است.

نوبت اول

در نوبت اول تابلویی زیبا و البته پر معنی را چنین ترسیم می کند که« شبی در شهر خُتَن در چین آهوی زیبایی که دارای نافۀ خوش بوست وقتی چشم بر هم می نهد که بخوابد ، مژه های بلندش چون تیر هایی که در کمان آمادۀ شلیک باشند او را می ترسانند و ناگهان بیدار می شود ، رَم کرده و از بقیه آهوان و وطن اصلی خود جدا شده، کوهها را با چابکی تمام طی می کند تا خود را به هولی(هه بلی)می رساند.

ئاهووی خوته‌ن‌‌خێز، دیدٚه‌ په‌ڕخه‌تا / تاریای ڕه‌وێڵ، نافه‌ی موشک مه‌تا

(آهویی از ختن با چشمانی زیبا و پر از تیر، سرکش و دارای نافۀ آکنده از متاع مُشک)

وه‌ختێو نیمه‌شه‌و خاو مه‌بۆ نه‌زداو / تمه‌ز دیدٚه‌ی وێش مه‌وینۆ نه‌ خاو

(وقتی نیم شب خوابش می گیرد، گویا در خواب چشم های خودش را می بیند)

موژانش هه‌ر یه‌ک چوون خه‌ده‌نگ وه‌ی / نیان نه‌ چلله‌ی که‌مان په‌ڕ په‌ی

(هریک از مژه های بلندش چون تیر بُرندۀ خدنگ که درکمان نهاده آمادۀ شلیک باشند است)

جه‌ سام موژه‌ی وێش بێدار مه‌بۆ / ده‌رسات بێ په‌روا جه‌ ڕه‌م تار مه‌بۆ

( از ترس مژه های خود از خواب می پرد و بدون درنگ و ترس از بقیه جدا می شود)

مه‌گورێزۆ جه‌ موڵک زامن خوته‌ن / مه‌یۆ کۆ به‌ کۆ وه‌ته‌ن به‌ وه‌ته‌ن

(از سرزمین اصلیش که ختن است فرار کرده و کوهها و سرزمین بسیاری را پشت سر می گذارد)

پای تیزده‌وانی نمه‌که‌رۆ که‌م / تا زێد هه‌بڵی مه‌وینۆ به‌ چه‌م

(از سرعت پاهای تیز تکش نمی کاهد تا منطقۀ هولی را می بیند)

ماموستا بیسارانی در ادامه چشمۀ هولی را در قاب زیبا و رنگین توصیفات ویژۀ خویش قرار می دهد و می گوید آب آبشار گونه اش آزاد و رها چونان آن آهویی که از ختن آمده و اینک مهمان هولی و پاوه شده است فرو می ریزد و محیط اطراف خود را چون گلستانی تماشایی از گل و سنبل و نوای بلبل آراسته است.

هه‌بڵی چێش؟ تافێو چوون ئه‌و خاتر شاد / جه‌ وه‌شی ده‌وران، ساف سه‌رئازاد

(هولی چیست؟ آبشاری همانند آن آهو که ایام به کام اوست، آزاد و سرفراز)

ئه‌خیاوان په‌ڕگوڵ، چێقه‌ی بوڵبوڵان / دایێره‌ی زه‌نجیر زڵف سونبوڵان

(پیرامون و محیط اطراف آکنده از ردیف های در هم رفتۀ گل و سنبل و سزشار از نوای دلکش بلبلان است)

سر انجام صفای فضا ، دلکشی نوا و نشاط بر پا در سراب هولی آهوی ختن را اسیر خود کرده و هولی و پاوه را به عنوان وطن خویش انتخاب می کند. به جهت این حُسن انتخاب است که ماموستا بیسارانی سخنش را با دعایی برای آهو و به تبع آن برای سراب هولی به پایان می رساند و از خدا می خواهد به خاطر عزت انسان های سربلند و آزاده آنها را از دست صیادان ناشی و کج سلیقه نجات دهد. صیادی که تیر در کمان می نهد چه با آن آهوی خوش خط و خالی را از پای در آورد و چه با دخالت های ناروا در طبیعت پیرامون خود پالایندگی طبیعت را از بین ببرد، از دیدگاه بیسارانی کج سلیقه است.

مه‌بۆ به‌ پابه‌ند، ئی خوته‌ن‌‌خێزه / ئی ئاهووی ڕه‌وێڵ موشک ناف بێزه‌

(این آهوی سرکش که از ختن آمده بود و در نافه اش بوی خوش داشت وابسته و عاشق این مکان می شود)

ئیسه‌ که‌رده‌نش به‌ زێد و ماوا / ئاوا بۆ شه‌ڵڵا پێش بیه‌ن ئاوا

(اکنون هولی را وطن و محل سکونت خود قرار داده است. ان­شاءالله هولی هم همیشه آباد بماند زیر او را به آزادی رساند .)

یا شا به‌شق خه‌یر خاتر ئازادان / نه‌وزینه‌ش نه دام ناشی سه‌یادان

(ای پادشاه عالم! عشق و دوستی پاکبازان و راد مردان را به درگاهت آورده و قَسَمَت می دهم تا هولی و مهمانش را گرفتار شکارچیان نا آگاه نکنی!)

پیام دیگر این گزارش

آنچه در این گزارش ماموستا بیسارانی بیان شده است جدای از لطافت الفاظ و تعابیر زیبا که خواننده را وارد فضایی مشابه لحظات خواندن یک رمان رمانتیک می کند، نکتۀ قابل تأمل دیگری نیز در خود دارد و آن این است که پاوه و منبع فَوران زندگی و سرزندگیش(هولی) دارای چنان نزهت و شکوهی بوده که کسانی را از مناطق دورتر به خود جذب کرده است. نشانه هایی از ماندگاری جمعی در زمان ورود اسلام به منطقه و همچنین مهاجرت های بعدی از سایر مناطق ایران مانند اصفهان ، خراسان و... وجود دارد اما این روایت بیسارانی نگاه را متوجه نقاط دور دست تر نیز می کند که در جای خود شایستۀ تحقیق و البته بایستۀ آگاهان و علاقه مندان این عرصه است.

نوبت دوم

روایت دیگر ماموستا بیسارانی از هولی و آب صاف و گوارایش که آن را به پیالۀ جهان نما ی جمشید( جام جم) تشبیه می کند نیز بسیار زیبا و حاوی تشبیهات و نکات قابل توجهی است که به دلیل دراز دامنی سخن از آن می گذرم و تنها به سه بیت ابتدا، میانه و انتها اشاره می کنم.

هه‌بڵی جام جه‌م، هه‌بڵی جام جه‌م / ڕه‌ونه‌ق نمانا وێنه‌ی جام جه‌م

(چشمۀ هولی چون پیالۀ جمشید که در آن همه چیز آشکار بود، آشکارا باعث رونق و آبادانی اطرافش«پاوه» شده است.)

ودر میانۀ ابیات به دو قسمت شدن آب هولی، بخشی برای آب شرب شهر پاوه و بخش دیگر برای آبیاری باغات شهر که همیشه در پایین دست چشمۀ هولی قرار داشته اند اشاره می کند و ظاهراً حجم آب شُرب را بیشتر می داند.

قه‌تره‌ مه‌پێکۆ نه‌ پای پاوه‌ شار / داخ مه‌نیۆ نه‌ تاف سه‌رچه‌شمه‌ی که‌نار

(بخشی از آن شهر پاوه را سیراب می کند و بر بخش دیگر و کناری آبشار طعنه می زند)

در پایان سخن نهایی را در باب زیبایی و دلفریبی منطقۀ سراب هولی پاوه تکمیل می کند و آن را موجب زدودن ملال خاطر برای همگان بجز گروهی بی توجه می داند

هه‌بڵه‌ که‌سێوه‌ن ئه‌رسه‌د خه‌م دارۆ / گشت به‌ دین تاف هه‌بڵی نه‌ویارۆ

(بی تمیز و فاقد تشخیص کسی است که با دیدن آب و آبشار هولی، هرگونه غم و غصه ای را فراموش نکند.)

گزارش میرزا عبدالقادر پاوه ای(150 سال پیش)

میرزا عبدالقادر پاوه ای(1202-1285ه.ش) بر خلاف بیسارانی که در قامت یک مسافر و بازدید کننده به پاوه و هولی می نگرد در کنار هولی است و چشم در چشم و چشمه اش دارد، لاجرم منظومه ای بلند شامل 324 بیت را با عنوان«چنار هولی» برایش سامان می دهد و در آن در قالب دیالوگی زیبا به بسیاری از مسائل از جمله فراز و فرود های گذشته از ماقبل تاریخ(پیشدادیان) تا قاجاریه(دورۀ ناصری) و نقش خوش و ناخوش نمایندگان آنان در منطقه می پردازد که موضوعی مهم و شایستۀ تحلیل است اما در گُنجای این نوشته نیست. در این منظومه او ابتدا کلاس درس خود را نسیم شاهو و نازک اندیشی های اهالی پاوه می داند و می گوید:

گۆش دام وه شنۆی شه ­ماڵ شاوه / هۆش وه نیم نگای ڕندان پاوه

(گوشم را به نسیم صبحگاه کوهستان شاهو سپرده و از نوع نگاه و اشارات زیبا و فهم مردم پاوه استفاده می کردم)

آنگاه می گوید نوشیدن از آب سفید، درخشان و سرد هولی که با چشمۀ بهشتی«سلسبیل» رقابت می کند انسان را بر سر ذوق آورده و باعث بروز استعدادها می شود همان گونه که برای او چنین بوده و او در این زمینه مدیون هولی است.

مه ­دره­ خشا چوون جام جه­ هان نمای جه ­م / نه جۆی سه­ لسه­ بیل هیچش نێه­ ن که­ م

(چون پیالۀ جهان بین جمشید می درخشد و از چشمۀ بهشتی سلسبیل کمتر نیست)

فه­ زا مه­ به­ خشۆ وه ئه­ روا کۆ کۆ / سه­ رد ته­ ره­ ن جه یه ­خ به­ فر شاهۆ کۆ

( باعث انبساط بسیار زیاد روح و روان می شود و از برف و یخ کوه شاهو سرد تر است.)

منیچ قه ­یس ئاسا به ­عزێ لێش وه ­ردم / وێنه ­ی ساداران دێو­یا ده ­ردم

(من هم چون مجنون کمی از آن نوشیدم و احوالم دگرگون شد.)

تأملی در چند بیت منظومۀ چنار هولی

تقریباً در پایان منظومۀ چنار هولی مطابق نسخۀ مرحوم میرزا عبدالصمد ملقب به افواهی فرزند مرحوم میرزا محمود مستوفی(که مورد استفادۀ دوست عزیز آقای محمد رشید امینی نیز قرار گرفته است) ابیاتی همیشه برایم قابل توجه بوده اند. به نظر می رسد میرزا عبد القادر در این ابیات به دو نکتۀ مهم آن روز، امروز و آینده اشاره ای تلویحی و شاعرانه دارد که عبارتند از مدیریت، آسیب رسانی به طبیعت و در یک کلام هشدار در مورد تخریب پوشش گیاهی.میرزا که مشغول گفتگو با چنار است ناگهان از چنار می شنود که از دو زخم بزرگ می نالد و امیدوار است که مداوا شوند. نخستین درد را غیبت و نبود هیبت مدیران قاطع می داند که بر اساس روال معمول آن دوره از عبارت «یوزباشی» یعنی فرماندۀ حد اقل 100 نفر و یا مدیر امور مالی استفاده کرده و می گوید:

ئیسه ها دوو زام کاریم ئاوه­ رده­ ن / سارێژ نمه ­وان تا وه ڕۆی مه­ ردان

(اکنون گرفتار دو زخم کاری هستم که تا هنگام مرگم بهبود نمی یابند.)

یه­ کێ خێڵ خانه ­ی یوزباشی بار که­ رد / من مه­ ندم په­ ی ئێش هه ­ناسان سه ­رد

( اول اینکه بار و بنۀ یوزباشی ها از بین رفت و برای من فقط حسرت و آه باقی مانده است.)

میرزا دردِ دوم را در قالب داستانکی از زبان چنار توضیح می دهد و می گوید روزی یک نفر که از سَر و وضعش معلوم بود اهل منطقه نیست به هولی آمد و مدتی به من خیره شد وسپس عصای فلزی و تیزش را در قلب(تنه) من فرو برد و من را زخمی کرد و اینک من گرفتارم.

یه­ کێ فه ­ره­نگی جه خودا دوورێ / مه ­ردوودی کافر سیای بێ نوورێ

(یک نفر بیگانه و از خدا بی خبرِ کافر با قیافۀ زشت)

ئاما­و نشت مۆده­ ی سه­ یر باڵام که­ رد / ده ­س به ­رد ئه ­و عه­ سای سێخش به ­ر ئاوه ­رد

(آمد و مدتی در کنار من نشست و به قامتم نگاه کرد، سپس عصای نوک تیزش را به دست گرفت.)

چووون گوناکاران پێکا نه جه ­رگم / گوڵگوون که­ رد وه هوون سه­ ر تا پای به­ رگم

(بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشم، تیرش را در قلبم فرو کرد و قامتم را خونین کرد.)

اما میرزا نا امید نمی شود، برای آمدن بهار دعا می کند و می گوید با آمدن فصل بهار(توجه انسان های دلسوز طبیعت و مدیر) زخم های من درمان می شوند.

گه­ ردوونه­ ێ گه ­ردوون بکه ­ردا کارێ / زوو با ما په­ ی مان ئیمساڵ وه­ ها­رێ

(بلکه چرخش گردونۀ طبیعت و فصول زودتر بهار را برایمان بیاورد)

گزارش میرزا محمود مستوفی(93 سال پیش)

میرزا محمود مستوفی(محزون) (1254-1316ه.ش) هم از پرورش یافتگان دامان هولی و دامنۀ شاهو(ویمیر) است و در آثارش به آنها پرداخته و نگاه نامه های زیبایی را رقم زده است. او در نسیم نامۀ خود که در سال 1306 ه.ش و وقتی که در پاوه نبوده نگاشته است به اکثریت اماکن ، گردشگاهها، گردنه ها، دره ها، کوهها و باغات پاوه اشاره نموده ، که با توجه به کنشگر بودن و حضورش در هنگامه های منطقه حاوی نکات درس آموزی است، البته موکول به حال و هوای دیگری است. اما در مورد هولی ایشان ابتدا از سرچشمه های آن یعنی دامنه های شاهو(ویمیر، پوینه، هانه ساو، لاره کاو) شروع کرده و سر انجام به سراب هولی رسیده است.

جه ویمیر به ­ر که ­ر سپای خه­ م یه­ کسه ­ر / بدیه گۆڵان چوون سه ­ر کێشان وه به ­ر

(در چراگاه ویمیر اندوه و غم را فراموش کن و رویش گُل ها را که سر از خاک بیرون کرده اند تماشاکُن)

نگا­ی ئه ­و به­ رزی سینه­ ی پوینه که ­ر / بدیه چوون مه ­یۆ عه ­تر وه ­ر که مه­ ر

(به سینۀ ستبر و برآمدۀ آن بخش از شاهو به نام «پوینه» بنگر و بوی خوش گیاهان روییده بر صخره ها را حس کن)

لا که ­ره لاوه چوونه­ ن هانه ­ساو / چ­ته­ ور دڵگیره ­ن نه­ حیه ­ی لاره ­کاو

(طرف دیگر را نگاه کن و «هانه ساو» را ببین که چقدر زیباست و منطقۀ «لاره کاو» را که چقدر جذاب و تأثیر گذار است.)

میرزا محمود محزون پس از توصیف مشروح اماکن و مناظر با صفای بالادست هولی ، گویی هنوز حرف و حدیثی بیشتر برای گفتن دارد، از این رو به نسیم هشدار می دهد که بی اختیار مست رایحه های خوشبوی کوهستان نشده و در آنجا ماندگار نشود.

به­ڵام ئختیار به ­ر نه­ شۆت جه ده ­س / جه رایه­ حه ­ی گۆڵ با نه ­ویت سه­ رمه­ س

(اما مواظبت کن اختیار را بواسطۀ رایحه های خوشبو از دست نداده و سرمست نشوی.)

سپس بر توسن خیال که دور بودن موقت از پاوه چابک و بی پروا ترش می کند می نشیند و سر انجام به کنار چشمۀ هولی می رسد . او هولی را مایۀ لطافت شهر پاوه و ظرافت طبع مردمانش می داند و گامی فراتر از میرزا عبدالقادر می نهد و حتی حاضر نیست با سلسبیل مقایسه اش کند تا جائیکه از نسیم می خواهد قبل از حضور در کنار چشمۀ هولی مؤدبانه سجده کند.

جه­ و دما دیسان سۆجده­ ی ئه ­ده­ ب به ­ر / چاکرانه­ وار سه ­ر فروود باوه­ ر

(پس از آن دوباره به رسم ادب و از روی اطاعت سر بر زمین بگذار و سجده کُن)­

لا که ­ره لاوه هه ­وڵی سه­ راوه­ ن / یاگه­ ی نه­ زاکه ­ت ڕندان پاوه­ ن

(به آن طرف نگاه کن که سراب هولی است و جایگاه جمع شدن لطیف طبعان پاوه است.)

سه­ لسه ­بیل چێشه­ ن یا فێرده­ وس کامه­ ن؟ / داێم مۆ­قابڵ جه­ نه­ ت ته­ مامه­ ن

(سلسبیل چیست و فردوس کدام است؟ «هولی» با بهشت رقابت می کند.)

راز جایگاه بلند هولی

هولی چشمه ساری بیش نیست چون بسیاری دیگر که در دل طبیعت می جوشند و در رودخانه ها و سرانجام دامان دریاها از خروش افتاده و آرام می گیرند اما در این میانه نقش ها متفاوتند. سراب هولی از فراسوی هزاره ها تا کنون قامت پاوه را پایدار و بر افراشته نگاه داشته است. پس اولویت اول پاوه است و این نکته به درستی و صراحت تمام مورد اشارۀ دو تن از بزرگانی که لختی از آنها گفتیم قرار گرفته است. میرزا محمود مستوفی خطاب به« نسیم» می گوید:

وه ­ختێ که سه ­یران هه ­وڵیت ته ­مام که­ رد / رووکه ­ر نه «پاوه» به ­و گشت داخوو ده ­رد

(آنگاه که گردش در هولی را به پایان رساندی، رو سوی پاوه کُن وبا او و دَرد و حسرت هایش همدلی کن.)

و میرزا عبدالقادر پاوه ای نیز در گفتگو با محرم رازش یعنی نسیم، عصارۀ کلام را بی پرده اعلام می کند و جایگاه و اهمیت حفظ سلامت شهر پاوه را اولویت اول می داند و می گوید:

ئه ­و سا روو بنێه وه روو­ی پاوه شار / شه ­ماڵ ئاد فه ­رزه­ ن یه گشت به­ ر که ­نار

(آنگاه به جانب شهر پاوه رو کن و به او بپرداز زیرا امر واجب این است و بقیه فرعی و در اولویت های بعدی قرار دارند)

وسخن آخر اینکه: «ویمیر» و سرچشمۀ «هه ­ولی»، هردو مروارید و دُر شاهوارند اما اگر در خدمت شهر پاوه نباشند رنگ می بازند. پس پاوه را دریابیم.

بار بازرگان چو در آب اوفتد / دست اندر کالهٔ بهتر زند

چونکه چیزی فوت خواهد شد در آب / ترک کمتر گوی و بهتر را بیاب (دفتردوم مثنوی)

کد خبر 4138

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha