خبرگزاری کردپرس _
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم (حافظ)
امروزه در فضای پُرپهنای خبرها، بویژه به یُمن دنیای مجازی، تأمل و دقت کالایی کم رونق است.
«سرعتطلبی» مجال «مکث» نمی دهد و وسعت و پهنای ظاهری چنان مورد پسند است که نگاه عمیق و کارساز به موضوعات را به امری استثنایی و نادر تبدیل کردهاست. در این بازار، هدف تنها نمودن است و گذشتن، نه درنگ کردن، تحلیل و گشودن.
در روزهای اخیر دو خبر با فاصلهای کوتاه از طریق رسانهها منتشر شد که شوربختانه گرفتار سرنوشت سایر خبرهای سرنگون در سیاهچالهٔ دنیای مجازی شدند. یکی راوی گزارش نتایج پیمایش ملی سلامت ایران بود که مطابق این خبر، «سنجش میزان شادی در میان استان های کشور نشان داده است که چهار استانِ کردستان، کرمانشاه، ایلام و لرستان در زمرهٔ استانهای ناشاد کشورند؛ برخلاف استانهای سمنان، گلستان و مازندران که در رأس جدول قرار دارند و شادترند.» به زبانی دیگر، میزان افسردگی در این چهار استان بیشتر است!
خبر دوم گزارشی بود به نقل از مدیر کل صنعت، معدن و تجارت کردستان که «این استان دارای ۱۸ نوع مادهٔ معدنی است و ۵۲درصد طلای کشور به صورت شمش خالص در این استان تولید میشود.»
بدون شک تجزیه و تحلیل این دو خبر، که باید برآمده از زبان صریح، دقیق و بیرحم ریاضی باشند، نه در گُنجای این نوشته است و نه در حوزهٔ بضاعت این قلم قرار دارد. لاجرم چونان یک واهمه (بیم و اضطراب) فراروی صاحب نظران مربوط و متخصص قرار می گیرد تا از این نام و نشانهای ظاهرشده بر سطح به واقعیات پنهانِ زیر پوست دست یابند. برایم نیمبیت مولانا تداعی میشود:
«نکته ها چون تیغِ پولاد است، تیز …»
واهمه از نگاهی دیگر
کمتر کسی است که فکر کند فایل شادی را در اختیار دارد و هر وقت بخواهد با یک «کلیک» دَرهای شادی به رویش باز میشوند. شادی یک جامعه تابع معنادار میزان بیکاری و اشتغال، رشد تورم، رفاه اقتصادی، آزادی در انتخابهای زندگی، امید به زندگی سالم، کمک به دیگران و … است. بدیهی است فراز و فرود هریک از این عوامل شادی واقعی را تحت تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم قرار میدهد. اما کیفیت این شاخصها در میان مردمانصبور و فهیم این چهار استان، نکتهای را در ذهنم مینشاند؛
حکایت لب های خندان و غم های پنهان
شهروندان این چهار استان، هر از چند گاهی برای برگزاری مراسم ویژهای که در قاب ظاهر شادمانیهای دستهجمعی برپا میشوند، مورد انتقاد قرار میگیرند. نمایش فولکلور، رقص و آواز کردی یا لُری در نوروز و مناسبتهای دیگر مورد اعتراض اشخاص و گروههای ویژهای قرار می گیرد. این مخالفتها و نپذیرفتن «دیگر نگاهها» به زندگی، گاهی به مرز شماتت نزدیک میشود. از آن جمله است طنین جملاتی مانند: «کردها یا لرها هر مناسبتی را بهانهٔ رقص و آواز (هەڵپەڕکە) میکنند.»
هرچند رقصهای فولکلور کُردی یا لُری را نمیتوان لزوماً نشان شادی و بزم دانست، اما اگر هم چنین باشد ستودنی است، زیرا هنری است پشتیبان فرهنگ و البته مصداق لب خندان و غم پنهان.
به قول فریدون مشیری:
«اگر با این همه نامردمی ها،
باز دنبال هنر گردی، هنر کردی.»
ستودنیهستند مردمانی که کمبهره از عوامل شادی بخش و گلاویزِ فروبستگیهای معیشتی، هنرمندانه عمل می کنند تا سخن خواجهٔ رمز و راز را به یاد آورند که:
«بادل خونین لب خندان بیاوَر همچو جام…»
انسانهایی فهیم، صبور و گشادهرو که رنج، غم و اندوه در درونشان نوای شادی سَر می دهد، اما آنها گره بر ابرو نمیزنند:
«مەینەت چوون توجار وە مەتای سەڏ تەرز
کەردەن نە دەروون نەوای شاڏی بەرز»
(درد و رنج مانند بازرگانی که کالاهای گوناگون خود را تبلیغ می کند در درونم نوای شادی سَر میدهد) (مولوی کُرد)
و پرسش پایانی این که آیا مؤلفههای شادی در این چهار استان و نیز لب خندان و غم پنهان مردمانش را نباید چون واهمهای دانست و با چشمی دیگر در برطرف کردنش کوشید؟
پەریشانم، پەریشانم، وڵم کە
دوچار دەرد پنهانم، وڵم کە
(آشفتە حال و دچار درد درونم، رهایم کن
(شامی کرماشانی)

نظر شما