دست‌فروشی که مِهر فروخت / آزاده خرم

سرویس ایلام - در کمال ناباوری از درخواستی که دارد برای چند لحظه سکوت می کنم، ابتدا خیال میکنم اشتباه شنیده ام ولی نه درست است.

به گزارش خبرگزاری کردپرس، صدای دستفروش‌ها و تلاش برای جلب مشتری و فروش اجناسشان شلوغی بازار را چند برابر کرده، همزمان که قدم‌هایم را برمیدارم با چشمانم گشتی به کل بازار می زنم، هرکسی به فکر خرید مایحتاج است و مردم سرگرم خریدهایشان هستند.

کاغذ نوشته های خریدهایم را در دست دارم، بیشتر آنها را خریده ام و فقط یکی دو قلم مانده، به سمت مغازه عطاری براه می افتم تا آخرین خریدم را هم انجام دهم، در حین عبور از لابلای جمعیت میوه های تازه دست‌فروشی توجهم را جلب می کند، نایلونی را از او می خواهم و مقداری میوه از پسر جوان دستفروش خرید می‌کنم.

کارتم را به او می دهم و در حینی که پول را کسر می کند از من می پرسد: "خانم خانواده نیازمند سراغ دارید؟ اگر سراغ دارید مقداری میوه را به شما می دهم که برایش ببرید".

در کمال ناباوری از درخواستی که دارد برای چند لحظه سکوت می کنم، ابتدا خیال می‌کنم اشتباه شنیده ام ولی نه درست است، پسر جوان قصد کمک به نیازمندی دارد، با همین یک سوال انسانیت و بزرگی را در چهره و وجود این کارگر می بینم، انسانیت و سخاوتمندی که کار هر کسی نیست.

درخواستش را قبول میکنم و نایلون را خودش می گیرد و دانه دانه میوه ها را داخل آن می گذارد، نایلونی پر را تحویلم می دهد و بخاطر رساندن آن به خانواده ای نیازمند از من تشکر می کند.

از او خداحافطی می کنم، روی چهار پایه آهنی می‌نشیند و دست فروش منتظر امدن مشتری دیگر!

به خستگی و عرق پیشانی اش فکر می کنم، به لباس‌های مندرسی که تن دارد، مگر دارایی او و سودش  از دست فروشی چقدر است که کمک کردن را فراموش نکرده  و با درامد ناچیزش بازهم به فکر فقراست؟

چقدر این جوان دل سخاوتمندی دارد که با وجود سختی شغل و بی شک سود اندک و بخور و نمیر بازهم کمک و دستگیری از نیازمندان را در ذهن دارد.  

سفارش این بزرگ مرد را برای خانواده ای که می شناسم میبرم، زنی که سرپرست خانوار است و زندگی سختی دارد،  نایلون را به او تحویل می دهم، با دیدن نایلون میوه برق شادی در چهره اش می زند و شروع به تشکر می کند.

هنوز سکوتم از حرکت و درس زیبای پسر جوان ادامه دارد و به چهره خسته او فکر میکنم و به زنی که میوه را از من تحویل گرفته یک جمله می گویم، "این کمک از طرف من نیست، از طرف شخصی است که خیلی بزرگ است و وجود این افراد زندگی را زیبا کرده است، دعاگوی او باش".

چقدر کمک این پسر جوان برایم دلچسب است، در مسیر بازگشت به منزل به حرکت زیبا و سرشار از انسانیت، مهربانی و نوعدوستی اش فکر می‌کنم که بی شک برای اولین بار نبوده، معامله ای که طرفش نه خانواده های نیازمندی که او را ندیده اند بلکه معبودی است که "رزاق" است.

آری امروز علاوه بر خرید میوه، چیزهای ارزشمند دیگری از این دستفروش خریدم، یک دنیا انسانیت، محبت و مهری که او مجانی فروخت.

کد خبر 2768319

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha