آیا صدای پاوه را می شنوید؟/  حبیب الله مستوفی

داستان تولد این نوشته در سحرگاه اول آذر ماه ۱۳۹۹ بعد از باران های صفا بخش اخیر در فصل خزان همیشه زیبای طبیعت و در گرماگرم ماتم ناشی از بیماری نوپدید کوید۱۹ و تاخت و تازَش در میان جسم، روان ، مال و جانِ مردمان چونان پدیدۀ نا بهنگام آخر قرنِ چهاردهم خورشیدی، پگاه نخستین روز آخرین ماه پاییز۹۹ در شهر همیشه زیبا و تماشایی پاوه براستی زیباتر و تماشایی تر بود.

به قول سعدی:

حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد / علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند

ابر و مِهی سپید چون بال های سفید دسته هایی بزرگ از کبوتران سبک بال، ستیغ زیبای شاهو و آتشگاه را پوشانده و ادامه اش کومکال و بخشی ازشهر را نیز در بر گرفته بود. شاهوی صُلب و سخت با آن همه صلابت و آتشگاه آرام با آن وسعت چشمگیر در مقابل چشمان پاوه، در زیرِ این مِه صبحگاهی مانند تپه هایی کوتاه و کوچک به نظر می رسیدند. ناخودآگاه عبارات دل نشین اما سنگین جبران خلیل جبران( ۱۸۸۳ –۱۹۳۱ م) را در کتاب ماسه و کف به یاد می آورم که:

«کوه پوشیده در مِه، تپه نیست و درخت بلوط در باران بید مجنون نیست»

پس از این مواجهۀ صبحگاهی با طبیعت پاکِ پس از باران پاوه مطابق معمول این روزهای کرونا گریزی و خانه نشینی در مقابل مانیتور لپ تاپ به سراغ خبرها و نظرها در فضای پر ترافیک مجازی رفتم و نام خود را درلیست اعضای کمپین(پویش) مردمی حمایت مادی و معنوی از هیئت امنای آرامگاه های شهرپاوه دیدم. پی گیری های بعدی کار این کوشش دسته جمعی و نیز آن مواجهۀ صبح گاهی باعث تولد این نوشته شد.

در شهر چه می گذرد؟

تشبیه یک شهر به کوه شاید اندکی دور از ذهن باشد اما چنانکه گفته اند در مَثَل جای مناقشه نیست. براستی آیا آنچه ما در ظاهر از یک شهرمی بینیم کل آن چیزی است که در پیدا و پنهان آن شهر جاری است؟ یا ممکن است چون کوهی پوشیده از مِه باشد با بخشی کوچک و پیدا و بخشی بزرگتر و ناپیدا ؟

اینکه در پیدا و پنهان یک شهر چه می گذرد پرسشی بسیار کلی و شاید اندکی مبهم است که بیان وبررسی آن هدف این نوشته نیست. آنچه که این قلم در پی آن است ورودی ساده به این موضوع است و آن اینکه یک شهر و از جمله شهر پاوه را می توان از دو منظر نگریست

*نخست با توجه به نماد و نمود های ظاهری که در مقابل دید همگان وجود دارد وجاری است.(اگرچه می تواند غلط انداز هم باشد و بخش های پوشیده در مِه را شامل نشود)

*دوم با عبور از ظاهر(کنار زدن مِه) و رصد کردن درون که معمولاً زیر پوست شهر است وکمترنمود ظاهری می یابد.

به عبارتی دیگر می توان گفت که از هر شهری دو گونه صدا بر می خیزد صدایی آشکار و ندایی پنهان. یا بهتر است بگوییم شهر با دوزبان با ما گفتگو می کند، زبان ظاهر و زبان پنهان. بدیهی است به همان اندازه ای که شنیدن و پی بردن به آوای آشکار یک شهر آسان است جستجو، گوش دادن و شناخت نوای پنهان و درونی آن مشکل است زبان ظاهر شهر پاوه برای یک تازه وارد به آن ، جدای از جغرافیای ویژه ، بافت (اینک رو به نابودی پلکانی) و حفظ کم رنگ نمادهایی مانند لباس سنتی (بیشتر در میان مردان ) در بسیاری از موارد تفاوت چندانی با شهرهای دیگر ندارد. خیابان و گذرگاه های شلوغ و پر ترافیک، آپارتمان های قد برافراشته در برابر یکدیگر، فروشگاههای لوکس و… که کنش و واکنش های ظاهری مردم نیز مانند شهروندان شهرهای دیگرتابعی از این ظواهر است.

فهم زبان ظاهر دشوار نیست اما زبان پنهان به تعبیر مولانا مانند پرده ای بر درگاه درون وجان کشیده شده است و تا بادی نَوَزد و پرده را کنار نزند آن سویش آشکار نمی شود. لاجرم شهر هم مثل شخص زبانی دارد که چونان پرده ای تنها با وزیدن بعضی از باد ها آن را کنار می زند و آن سویش را نشان می دهد.

آدمی مخفیست در زیر زبان / این زبان پرده‌ست بر درگاه جان

چونکه بادی پرده را در هم کشید / سرّ صحن خانه شد بر ما پدید

جوانان پرده برا نداز

به باور من جوانانی که در گروه تلگرامی«صدای پاوه» همت نموده و پویش عمومی کمک و همیاری برای تسهیل امور آرامستان های شهر پاوه را سامان دادند به درستی و هنرمندانه این امکان را فراهم کردند تا شهروندان با اعتماد به آنان بتوانند پرده را کنار زده و آن سوی زبانِ پنهان شهر و شهرستان پاوه را نشان دهند. هیچکدام از بانیان این حرکت زیبا صاحب جا و مقام ویژه ، مسئول و مدیرِ دستگاه و اداره ای یا صاحب نفوذ به دلایلی خاص نبوده اند بلکه به اقتضای سن و سال اهل ابتکار بوده و از سَرِ صدق و صفا با بهره گیری بجا از فضای مجازی پویش و جوششی ماندگار را رقم زده اند.دست مریزاد گویی شایسته وبایستۀ آنهاست.

حبذا آن شرط و شادا آن جزا / آن جزای دل‌نواز جان‌فزا (مولانا)

لزوم قدرشناسی از زبان پنهان شهر پاوه

بدون شک باید قدر دان ِهمۀ سامان دهندگان این حرکت و نیز تمامی مبلغین ومنتشر کنندگان شامل همۀ رسانه ها ، سایت های خبری و گروههای مختلف در فضای مجازی بود. جمع آوری بیش از ۱۰۰میلیون تومان علاوه برعنایت اجتماعی وحمیّت فرهنگی فقط با یک فراخوان ، در مدتی کوتاه آن هم در شرایط ویژۀ امروز با وجود تنگناهای کمر شکن و کم سابقۀ معیشتی در شهری بی بهره از چرخه های قوی و مولد اقتصادی اگرچه برای شهر پاوه با توجه به پیشینه اتفاقی نیست اما اتفاقی مهم است. اما و هزار اما آنچه در این معامله اصل و اساس است و ذاتی است، مردم است و بقیه فرع و عَرَضی هستند. همه چیز بعد از آنها (مردم) معنا می یابد و نبود پیدا و پنهان آنها یعنی تهی بودن هر چیز دیگر. داستان گفتگوی گُل ها و سبزه ها با فصل تابستان را در ابیاتی از مثنوی(دفتر اول) به یاد می آورم که می گوید: «روزی سبزه ها در فصل تابستان به خود نگاه می کردند و وقتی سر سبزی و شادابی خویش را می دیدند به خود مغرور شده و می گفتند به به! ما چقدر زیبا و خوش قامت و بلند بالاییم! سرگرم این خود بزرگ بینی هستند که فصل تابستان خطاب به آنها می گوید بسیار به خود ننازید و مغرور نشوید! وقتی من رفتم آن وقت قیافۀ خویش را خواهید دید. »

سبزه‌ها گویند ما سبز از خودیم / شاد و خندانیم و بس زیبا خَدیم

فصل تابستان بگوید ای اُمَم / خویش را بینید چون من بگذرم

براستی که مردم و بویژه پنهانِ مردم تابستانی است که همۀ سبزی ها و سر بلندی ها به آن وابسته است.

و کلام آخر.. فهم زبان پنهان یک شهر و گوش دادن به صدایش کلید گشایش بسیاری از فروبستگی هاست اما ابتکار و اعتبار خاص خود را طلب می کند .

کد خبر 1068

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha