کردپرس
ساختار قدرت در اقلیم کردستان سالهاست بر دو پایگاه اصلی حزب دمکرات و اتحادیه میهنی استوار است؛ اما آنچه کمتر در تحلیلهای رسمی دیده میشود، بنیان اجتماعی این قدرت است: ایل، عشیره، تیره و منطقه. این شبکههای سنتی نهتنها ابزار سازماندهی نیرو، اعمال نفوذ و حفظ حاکمیت بودهاند، بلکه به مرور زمان، زیرساخت مشروعیت سیاسی در «منطقهٔ زرد» و «منطقۀ سبز» را تشکیل دادهاند. با این حال، تحولات اخیر – از نارضایتیهای درونی تا طغیان عشیرههای سورچی، سلیوانی، کوچر و گوران – نشان میدهد این شبکههای اجتماعی که زمانی ستونهای بقا بودند، اکنون در حال تبدیل شدن به مهمترین چالش این دو حزباند.
طغیانهای اخیر عشیرههای سورچی، سلیوانی، کوچر و گوران، نمونهای از بحران درونی این دو حزب است!! رفتار هر حزب نیز با ساختار اجتماعی حامی خود پیوند دارد:
حزب دمکرات با محوریت عشیرهسالاری و فدراسیون بارزانی،
و اتحادیه میهنی با تکیه بر شبکههای خانوادگی و منطقهای.
در این یادداشت تلاش میشود سازوکارهای جذب، کنترل، مهندسی و در مواردی حذف عشیرهها بررسی شود؛ سازوکارهایی که اکنون با شکست روبهرو شدهاند و به موج بازگشت و عصیان عشیرهها انجامیده است. این بازگشت، تنها واکنشی سیاسی نیست؛ بازتابی است از شکاف زیرپوستی در ساختار قدرت اقلیم، شکافی که میتواند معادلات آینده را دگرگون کند.
پیکرهی دو قدرت «منطقۀ سبز و زرد» از دو ترکیب متفاوت تشکیل شده است. هر یک بر اساس ساختار قدرت و پیشزمینه سیاسی خود، نوعی برخورد و درک ویژه نسبت به نیروهای اجتماعی و طبقات و تیرههای جامعه کُردی دارند و رفتار میکنند. هدف هر دو نیز حفظ و تداوم حضورشان در قدرت است.

حزب دمکرات کردستان
ساختار قدرت حزب دمکرات بر پایه عشیره و ایل بنا شده است؛ این ساختار نیز در چارچوب «فدراسیون بارزانی» تعریف میشود که به آن «عشیرۀ بارزان – قبیلهٔ بارزان» گفته میشود. این فدراسیون از مجموعهای ایلها و تیرهها تشکیل شده است:
گِردی، شیروانی، دولەمەری، نزاری، بەروژی، مزوری و هرکی بنەجی.
بارزان در اصل یک روستاست، نه عشیره؛ اما چون این روستا محل سکونت و مرکز نفوذ شیخهای بارزان بوده است، عشیرهها خود را زیر نام بارزانی گرد آوردهاند. هر ایلی هم که در این فدراسیون قرار نگیرد، دشمن دانسته میشود.
اتحادیۀ میهنی کردستان
ساختار قدرت اتحادیۀ میهنی بر پایهی خانواده و منطقه شکل گرفته است. این ساختار شامل چهار خانوادهٔ اصلی است:
طالبانی، ابراهیم احمد، کوسرت، و شیوخ برزنجی
و همچنین مجموعهای از مناطق از جمله گرمیان، کرکوک، سلیمانیه، بالەکایەتی، پشدَر، شارەزوور و دیگر گروههای منطقهای.
مقصود ما چیست؟
هدف ما در این نوشته بررسی نحوهی تعامل این دو قدرت با ایلها و عشیرهها برای تقویت و تثبیت پایگاه قدرت خودشان است.
حزب دمکرات
حزب دمکرات تلاش گستردهای میکند که پایگاه عشیرهها و ایلهای موجود در «منطقه زرد» را از نو در هم بیامیزد و رؤسای عشیرهها را زیر چتر «فدراسیون بارزانی» بیاورد.
وقتی این برنامه موفق نمیشود و رؤسای عشیرهها تن نمیدهند، قدرت خاندان بارزانی از سه مسیر برای تضعیف آنان اقدام میکند:
۱. جذب افراد کلیدی عشیره و سامان دادن آنها در فدراسیون عشیرۀ بارزانی با دادن:
مقام
پست
امتیازات اقتصادی
حمایت امنیتی
و تضمین قدرت خانوادگی
۲. خلق رئیس و رهبر تازه برای عشیره
مثال:
در میان برادوستیها، وقتی رئیس عشیرهی آنها (کریمخان و پسرانش) زیر چتر بارزانی نمیروند، ریاست عشیره به شیخ حسین شیخ محمد لولانی (رهبر مذهبی برادوستیها) سپرده میشود.
همچنین در میان هَرکیها، در برابر جَوهر محی آغای هَرکی، محمود آغا را به عنوان ریشسفید جدید مطرح میکنند.
۳. اگر هیچکدام جواب ندهد: حذف فیزیکی
وقتی این دو روش اثرگذار نباشد، حزب دمکرات رو به ایجاد آشوب، پاکسازی، کشتن و اخراج رؤسای عشیره میآورد؛ مانند قتل:
احمد آغای زیباری
محمد آغای میرگەسوری
حسین آغای سورچی
اتحادیۀ میهنی
برخلاف حزب دمکرات، اتحادیه میهنی بنیان عشیرهها را تقویت میکند و برای آنان منافع ایجاد میکند. جشنوارهها و مراسم بزرگ عشیرهای برای تقویت جایگاه آنان در «منطقه سبز» برگزار میشود. این رویکرد کاملاً خلاف دیدگاه حزب دمکرات است.
به همین دلیل عجیب نیست که هر عشیرهای که زیر فشار خانوادۀ بارزانی قرار میگیرد، مستقیم به منطقه سبز پناه میآورد؛ مانند عشیرههای: سورچی و هَرکی.
طغیان عشیرهها
وقتی افراد بانفوذ عشیرهها زیر چتر بارزانی قرار میگیرند، اما منافعشان با فدراسیون بارزانی تضاد پیدا میکند و از آن جدا میشوند، چون پشتوانهای ندارند و عریان و بیقدرت میمانند، ناچار دوباره به عشیرهٔ مادر بازمیگردند. این بازگشت، ناشی از «عامل خون و هویت» است.
نمونهها: خورشیدی هَرکی و نارضایتی عشیرههای گوران، سلیوانی و کوچر در بادینان به دلیل عدم موفقیت نامزدهایشان در انتخابات.
در منطقه سبز نیز نمونههای مشابهی وجود دارد: اختلاف با خاندان شیخ جنگی و درگیری با عشیرههای عوزیری و شاوری در دشت شاور و گرمیان.
بقا و تجدید حیات این دو قدرت
بقای این دو حاکمیت تنها از طریق حفظ پایگاه عشیرهای و منطقهایشان امکانپذیر است.
بخش بزرگی از نیروهای مسلح این دو قدرت، اگر از ساختار عشیرهای برخوردار نباشند، یا نیروهای حزبی و رفقای نزدیکاند یا مردم یک منطقه خاص. به همین دلیل تعجبآور نیست که در زمان اعتراضات، نیروهای مسلح سرکوبگر بسیار بیرحمانه عمل میکنند؛ چون این نیروها اغلب از همان شهر یا منطقهای که علیه آن مردم معترض اقدام کردهاند نیستند و پیوند اجتماعی با آنان ندارند.
از هم گسستن و شکافتن ساختار این قدرت فقط از طریق همان عواملی ممکن است که عامل بقای آناند: ایل و عشیره.
این نوع ساختار قدرت نه تنها از چارچوب اجتماعی و نظامی فراتر نمیرود، بلکه بر پایه منافع اقتصادی، بهشدت تثبیت و در هم تنیده شده است.
در نوشتاری دیگر، از آن با عنوان «سرمایهداری عشیرهای ـ ایلی» سخن خواهیم گفت.
سخن پایانی
دوستان، اگر این موضوع را با روش علمی جامعهشناسی بررسی کنیم، بهویژه در حوزهٔ روابط اجتماعی، ابعاد پنهان بسیاری آشکار خواهد شد. اما تلاش کردم آن را بهشیوهای ساده، روان و بهدور از پیچیدگیهای آکادمیک بیان کنم.

نظر شما