فقر، مجوز دزدی نیست / روایتی از یک صبح تلخ

سرویس ایلام - توجیه دزدی، فحشا و رذائل اخلاقی به بهانه فقیر شدن جامعه، نه عقلانی است و نه هیچ نفس کریمی آن را می پذیرد.

کردپرس - صبح با صدای همسایه بیدار شدم. گفتند دو حلقه لاستیک جلوی ماشینت را برده‌اند، با رینگ و پیچ. فقط چند آجر زیر ماشین مانده بود. خشکم زد. نه فقط از خسارت ده میلیونی، بلکه از جسارتی که در این دزدی بود. کسی آمده، وقت گذاشته، آجر چیده، پیچ‌ها را باز کرده، و رفته. انگار نه انگار که این شهر، این خیابان، این مردم، صاحب دارند.

فکرم مشغول بود. منتظر بودم پلیس برای صورتجلسه بیاید. رفتم مغازه سر کوچه یک آب معدنی بخرم. دستفروش کنار نانوایی گفت که چند زن را دیده که در شلوغی بازار گوجه و سیب‌زمینی دزدیده‌اند. گفت بعضی‌ها حتی پیشنهاد رابطه جنسی در ازای روغن و برنج می‌دهند. مغازه‌دار هم تأیید کرد و گفت روزانه چند مورد دارد. با بغض گفت: «نمی‌دانم کمک کنم یا فرار کنم.»

ظهر در اداره، همکارم گفت دخترش در مدرسه چندین بار مداد رنگی و پاک‌کنش را گم کرده. بعد فهمیده‌اند که یکی از بچه‌ها آن‌ها را برداشته و گفته اشتباه شده. نه ترس و نه خجالت، فقط یک جمله: «اشتباه شده.»

این‌ها را کنار هم گذاشتم. دزدی لاستیک، دزدی گوجه، دزدی مداد، پیشنهاد رابطه در ازای غذا. همه در یک روز، در یک شهر، در یک جامعه. این‌ها فقط حادثه نیستند بلکه نشانه‌ فرسایش اخلاقی، نشانه‌ فقر وجودی و نشانه‌ بحران کرامت است.

اما من نمی‌خواهم این‌ها را توجیه کنم و بگویم چون فقر هست، پس دزدی مجاز است. نه. فقر، هرچقدر هم شدید، مجوزی برای بردن لاستیک‌های ماشین من نیست. مجوزی برای تحمیل خسارت نیست. مجوزی برای شکستن مرزهای اخلاقی نیست. این را هم از وجدانم می‌گویم، هم از دینم، هم از تجربه‌ام.

در عوض، باید به راهی دیگر فکر کرد. راهی که اسلام سال‌هاست پیشنهاد داده: انفاق داوطلبانه، تقسیم ثروت، و مسئولیت اغنیا در برابر فقرا. اگر ثروتمندان سهمی از دارایی‌شان را داوطلبانه بدهند، اگر زکات و صدقه و کفاره نه فقط در مناسک، بلکه در ساختار اجتماعی جاری شود، فقر مطلق از بین می‌رود. نه با دزدی، نه با تحقیر، بلکه با کرامت.

این آموزه‌ها فقط توصیه اخلاقی نیستند؛ راهبردند. سازوکارند. اگر اجرا شوند، کودکان در مدرسه مداد رنگی را نمی‌دزدند. زنان در بازار گوجه نمی‌ربایند. کسی برای روغن، کرامتش را معامله نمی‌کند. و من، صبح‌ها با خیال راحت از خانه بیرون می‌زنم، بی‌نیاز از دیدن آجر زیر ماشینم!

ما نیازمند بازگشتیم. بازگشت به اخلاق اجتماعی، به کرامت انسانی، به مسئولیت دینی. این یادداشت را نوشتم نه برای گلایه، بلکه برای دعوت. دعوت به انفاق، به همدلی، به ساختن جامعه‌ای که در آن فقر هست، اما دزدی نیست. نیاز هست، اما تحقیر نیست. سختی هست، اما انسانیت باقی‌ست.

نویسنده: یاسر بابایی

کد مطلب 2790527

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha