بختیار علی
-
در نشست نقد و معرفی رمان «شهر موسیقیدانهای سپید» عنوان شد؛
جنگ در آثار «بختیار علی» تمام نمیشود/ پاسداشت زیباییها بزرگترین مقاومت است
سرویس ایلام - با حضور مریوان حلبچه ای، مترجم آثار بختیار علی نویسنده مشهور کُرد ساکن آلمان، رمان «شهر موسیقیدانهای سپید» در شهر کتاب ایلام معرفی و نقد و بررسی شد.
-
«هیلده دومین» به بختیار علی رسید
مریوان حلبچهای، مترجم اختصاصی آثار بختیار علی، از اختصاص جایزه سه سالانه «هیلده دومین» آلمان به این نویسنده پرطرفدار کردتبار خبر داد.
-
کورد دەوڵەتی لەبەر پەرتەوازەیی خۆی بۆ دروست نابێت
بەختیار عەلی، نووسەر و ڕووناکبیری کورد لەسەر ئەزموونی حکومرانی کوردی و پرسی کورد لەسەر ئاستی جیهانی و هەرێمایەتی و ناوخۆی، دەڵێت: ئەزموونی حکومداریی کوردی لە کارەساتدا دەژی و یەکێتی و پارتی وەک دوو حیزبی دەسەڵات دۆخێکیان خوڵقاندووە کە خەڵک وابیر بکاتەوە شکستیان هێناوە و ئیدی بەو نزیکانە لە کۆڵ خەڵک دەبنەوە، ئەوەش وەک جۆرە تلیاک و بەنج و ئەفیونێکە تا لە دەسەڵاتدا بمێننەوە.
-
گفتوگو اختصاصی کُرد پرس با «مریوان حلبچهای» مترجم ادبیات کُردی در ایران
نوشته میشویم، پس هستیم!
سرویس کردستان- موسیقی ملایم، قهوه و کتاب؛ مهی از دود سیگار و حتی خندههای گاه و بیگاه میز بغلی، دلیلی نبود تا او چشم از «خنده»ای بر گیرد که لحظات زیادی همین خنده او را «غمگین»تر کرده بود. خیابان کریمخان، انتشارات ثالث، طبقه دوم... ساعت 7 عصر به وقت قرار ما. دو دهه است که میشناسمش و ده سالی بیش بود که ندیده بودمش. «مریوان حلبچهای» پس از گذشت این همه سال کمی تنومندتر و بسیار جاافتادهتر شده بود. «کرونا» مرزی بود که به فاصله همه این سالها اضافه شده بود. خوش و بشی آرام؛ کتاب «خنده غمگینترت میکند» را که برای تجدید چاپ، ویرایش و آماده میکرد، بست و گوشه میز گذاشت. حلبچهای در طول دو دهه، آثار ادبی بسیاری از نویسندگان معاصر کُرد را به فارسی برگردانده است؛ «بختیار علی»، «شیرزاد حسن»، «شیرکو بیکس» و دیگران. همچنین آثار ادبی و نمایشنامههای بسیاری را از فارسی به کُردی. بهانه این دیدار هم گفتوگویی است که پیش رو دارید.
-
به مناسبت انتشار رمان «شهر موسیقیدان های سپید»؛
«بختیار علی» نویسنده ای فراتر از عصر ادبیات امروز
سرویس کردستان - «شهر موسیقیدان های سپید»، شهری است که تا وقتی به آنجا نرفته ای نمی دانی چیست. شهر سپید بی حد و مرزی است که انسان هرگز نمی داند از کدام دروازه اش وارد می شود.