دهم آذر در تقویم رسمی کشور بهنام «روز مجلس» ثبت شده است؛ مناسبتی که یادآور اهمیت جایگاه قانونگذاری و نظارت در نظام سیاسی کشور است. در ساختارهای مبتنی بر تفکیک قوا، مجلس یکی از ارکان اصلی حکمرانی به شمار میرود، اما در ایران به دلایل تاریخی، سیاسی و اجتماعی، قدرت، اثرگذاری و میزان اعتماد عمومی به مجلس با فراز و فرودهای جدی همراه بوده است.
این وضعیت در برخی مناطق کشور، بهویژه مناطق چندقومیتی با تنوع زبانی و مذهبی، پیچیدهتر میشود. در چنین مناطقی، تعریف وظایف نماینده و انتظارات مردم از او با میانگین ملی بسیار متفاوت است؛ زیرا ممکن است بخشهایی از جامعه در دیگر سطوح اجرایی و مدیریتی نظام، نمایندهای انتخابی یا انتصابی نداشته باشند و به همین دلیل بار بخش بزرگی از مطالبات و دغدغههای چند دهساله بر دوش تنها یک نماینده مجلس قرار گیرد.
نمایندگان این مناطق ناچارند همزمان با وظایف تقنینی و نظارتی، برای حل مشکلات زیرساختی مزمن—از بهداشت و گازرسانی تا راه، آب، مخابرات، طرحهای هادی روستایی و نیازهای عمرانی—بهطور مستقیم مطالبهگری و پیگیری کنند. این مطالبات که حاصل سالها توسعهنیافتگی و تبعیض ساختاری است، بهطور طبیعی بخش عمده انرژی و زمان نمایندگان را به خود اختصاص میدهد. از سوی دیگر ورود به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی نیز در مناطق دارای شکافهای هویتی، حساستر و دشوارتر است و میتواند بعضا پیامدهای پیشبینیناپذیری به همراه داشته باشد.
با استناد به نظریههای توسعه و هرم نیازهای مازلو روشن است که تا زمانی که مردم بهشدت درگیر دغدغههای سطح پایه مانند معیشت، مسکن، خدمات اولیه و امنیت اجتماعی باشند، پرداختن به مطالبات سطح بالاتر فرهنگی و سیاسی، شاید امکانپذیر نیست. با این حال، گاه اقلیت فعال و تریبوندار در حوزههای رسانهای و مدنی که خود معمولا از مشکلات معیشتی فاصله دارند، از نماینده انتظار دارند اولویت را بر اصلاحات سیاسی و فرهنگی بگذارد؛ انتظاری که هرچند ارزشمند و قانونی است، اما در شرایط ناپایدار منطقهای، قومی و بینالمللی میتواند حتی مانع تحقق نیازهای اولیه جامعه شود. سیاست آن است که از فرصتهای بدست آمده برای آنچه که "ممکن" است استفاده شود نه اینکه با اصرار بر برخی مسایل خاص، اندک فرصتهای بوجود آمده را نیز سوزاند!
در شهرستانهایی مانند ارومیه، نقده، اشنویه، سردشت، ماکو، پلدشت، چالدران، سلماس، تکاب، شاهیندژ، خوی و دیگر مناطق چندقومیتی در شمال، مرکز و جنوب آذربایجانغربی، عمق محرومیت و توسعهنیافتگی به اندازهای است که بدون حل مسائل زیرساختی، سخن گفتن از توسعه فرهنگی و سیاسی بیشتر به رویا و آرزو شباهت دارد تا برنامهای قابل اجرا. این شکاف میان اولویتهای اساسی مردم و مطالبات بخشی از فعالان فرهنگی، ریشه بسیاری از اختلافنظرهاست.
به همین دلیل ضروری است که به نمایندگان چنین مناطقی، فرصت، همراهی و ظرفیت بیشتری داده شود تا بتوانند ابتدا در مسیر رفع نیازهای زیربنایی مردم گام بردارند. بهنظر میرسد تنها زمانی که منطقه به سطحی از محرومیتزدایی و توسعه متوازن و پایدار در تامین امکانات اولیه برسد، امکان ورود مؤثر به مطالبهگری فرهنگی، سیاسی و مشارکت در مدیریت کلان که البته حق ذاتی هر شهروند ایرانی است فراهم شود. چنین رویکردی نهتنها منطقی و مبتنی بر تجربه کشورهای مختلف است، بلکه نزدیکترین راه برای بهبود پایدار کیفیت زندگی مردم در استان محروم ماست.

نظر شما