درختی که از خون و آب رویید؛ روایت مردی که با دو دبه، جاده سرنی را سبز کرد / یاسر بابایی

سرویس ایلام - در دل جاده‌ای مرزی میان سرنی و میمک، جایی که روزگاری میدان نبرد و بمباران بود، اکنون درختی ایستاده که قصه‌ای شگفت‌انگیز در دل خود دارد؛ قصه‌ای از عشق، ایثار، و پایداری نوجوانی که با دو دبه آب، خاطره‌ی برادران شهیدش را زنده نگه داشت. جوانی که امروز، مردی ۵۲ ساله است و هنوز هر بار از کنار آن درخت می‌گذرد، دستی به تنه‌اش می‌کشد و آرام می‌گوید: «تو ماندی، ما هم ماندیم.»

کردپرس - ماجرا از سال‌های پایان جنگ آغاز شد. یکی از جوانان روستای سرنی به نام شهید «جاسم اسدی» در جریان دفاع از میهن در همین منطقه به همراه چند تن از همرزمانش، به شهادت رسید. برادرش، در سوگ او، نهالی از درخت کُنار را در همان محل کنار جاده کاشت. برای آبیاری آن، بطری آبی را سوراخ کرد و وارونه در خاک فرو برد تا قطره‌قطره، جان به نهال ببخشد.

اما این پایان ماجرا نبود. مدتی بعد، خودِ این برادر نیز به شهادت رسید. او کسی نبود جز شهید «محمد اسدی». دیگر برادر کوچک‌ترشان که آن زمان جوانی بیش نبود، راه آن دو را ادامه داد. او با ابتکاری ساده، دو دبه بیست‌لیتری آب را با لوله‌ای به هم وصل کرد و هر هفته با موتورش از روستا تا جاده میمک می‌رفت تا درخت را سیراب کند.

این کنش کوچک اما پرمعنا، کم‌کم در میان مردم منطقه پیچید. رهگذران، اهالی و حتی مسافران و همرزمان شهیدان، هر یک به سهم خود به درخت رسیدگی می‌کردند. درختی که در دل اقلیم گرم و خشک منطقه، برخلاف انتظار، جان گرفت، قد کشید، و امروز به درختی تناور و سایه‌گستر بدل شده و حالا، به پناهگاهی برای آرامش و تفریح مردم تبدیل شده است. درختی که از دل خاکستر جنگ و خون شهیدان روییده، حالا نماد زندگی، همدلی و پایداری مردمی‌ست که با دستان خالی، اما با قلبی سرشار از عشق، طبیعت را زنده نگه داشته‌اند.

ایستاده در برابر تفکر نهالستانی

در سال‌های اخیر، طرح‌های نهال‌کاری دولتی در مقیاس‌های میلیونی اجرا شده‌اند. اما بسیاری از این نهال‌ها، پس از کاشت، به حال خود رها شده‌اند؛ بی‌آنکه کسی به فکر آبیاری، مراقبت یا تداوم حیات‌شان باشد. نتیجه، چیزی جز جنگل‌های کاغذی و بودجه‌های سوخته نبوده است.

درخت کنار جاده سرنی، در برابر این الگو، یک ضدپیشنهاد زنده است. نه با بودجه‌های کلان، نه با ماشین‌آلات سنگین، بلکه با دو دبه آب، با یک موتور ساده، و با تلاش یک جوان بومی. این درخت، نقدی‌ست بر تفکر «نهالستانی» که کاشت را پایان کار می‌داند، نه آغاز آن.

این درخت، نقدی بر طرح‌هایی است که با میلیون‌ها نهال آغاز می‌شوند و با فراموشی پایان می‌گیرند. و امیدی به اینکه شاید هنوز هم بتوان با کنش‌های کوچک، با مراقبت‌های فردی، با عشق بی‌نام، طبیعت را نجات داد. این درخت، به ما یادآوری می‌کند که گاهی یک دبه آب، از هزار سند و طرح و بودجه، مؤثرتر است؛ اگر به آن دل داده شود.

درختی که از خون و آب رویید؛ روایت مردی که با دو دبه، جاده سرنی را سبز کرد / یاسر بابایی

روایت ریشه‌ها و ایستادن‌ها

این درخت، تنها یک گیاه نیست؛ او اکنون به نمادی زنده بدل شده است، ایستاده بر مرز میان خاطره و حیات. نماد حافظه‌ی جمعی‌ست و هر برگش، یادآور نامی‌ست که بر سنگی حک شده، و هر سایه‌اش، پناهی‌ست برای خاطره‌ای که هنوز در جان مردم زنده است. درخت، مثل یک دفتر سبز، روایت‌گر روزهایی‌ست که خاک، بوی باروت می‌داد و آسمان، صدای هواپیماهای دشمن را تکرار می‌کرد.

درخت، همچنین نماد پایداری در اقلیمی‌ست که با خشکی و گرما دست‌به‌گریبان است. در منطقه‌ای که بسیاری از نهال‌ها در همان سال نخست رها شده و از تشنگی می‌میرند، این درخت با مراقبت انسانی، با دستانی بی‌ادعا و دبه‌هایی ساده، جان گرفت. این درخت کُنار نشان داد که طبیعت، اگر فهمیده شود و اگر با عشق لمس شود، پاسخ می‌دهد؛ حتی در سخت‌ترین خاک‌ها و اقلیم‌ها.

اما شاید مهم‌ترین بُعد این درخت، مردمی بودن آن باشد. نهالش را نه نهادها کاشتند و نه بودجه‌ها آبیاری‌اش کردند. این درخت، فرزند یک خانواده است، و بعدتر، فرزند یک روستا، و بعدتر، فرزند یک جامعه و حافظه‌ی جمعی. از جوانی تنها تا جمعی از مردم، از بطری سوراخ‌شده تا دبه‌های لوله‌کشی‌شده، این درخت با همدلی زنده مانده است. او الگویی‌ست برای زیست‌محیطی بومی، پایدار و انسانی؛ مدلی که نه در اتاق‌های کنفرانس، که در دل خاک و عرق پیشانی شکل گرفته است.

* بر اساس خاطرات یاسین اسدی، برادر شهیدان رضا، محمد و جاسم اسدی

کد مطلب 2791009

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha