از گرد و خاک زمین های خاکی ننله تا دعوت به تیم ملی/روایت کوتاه از زندگی متین امجدی

سرویس کردستان - هیچ کس فکر نمی کرد پسری که هر روز با کفش های کتانی، در کوچه پس کوچه های خاکی روستای ننله سنندج توپ پلاستیکی شوت می کرد، روزی پیراهن تیم ملی ایران رو بپوشد؛ اما «متین امجدی»، زاده رویا بود، زاده اراده و استعداد بود، او زاده کردستان بود، زاده ننله بود، آن روستای جا مانده از توسعه، ولی پر از غرور.

به گزارش کرد پرس، در ننله، زمین چمن نبود، اسپانسر نبود، مربی نبود، اما چیزی بود که هیچ باشگاه میلیاردی نداشت: عشق، عشق به خاک، عشق به آینده و رویا، فقط اینها نبود، عشق به توپ، عشق به دویدن، عشق به بردن بدون هیچ تشویقی و هیچ تماشاگری.

متین، مثل همه بچه های دیگر روستای ننله از همان بچگی یاد گرفت برای دل خودش و رویای بزرگش بازی کند؛ نه برای دوربین، نه برای سکو نه برای جایزه و نه برای جام گرفتن.

چه شب ها که متین می نشست و فوتبال و فوتسال می دید و یا با اینترنت قطره ای بازی های فوتسال جام جهانی را دانلود می کرد و حرکات شان را حفظ می کرد تا زمانی آنها را در زمین اجرا کند.

زمین خاکی مدرسه روستا، اولین باشگاهش بود؛ دست های نوازشگر و پر تلاش پدرش، اولین مربی اش بود و زخم های روی زانوهایش، اولین مدالش بود.

سال ها گذشت؛ خیلی ها به او گفتند: «ول کن پسر، اینجا تهشه. تیم ملی؟ تهران حتی اسم ننله رو بلد نیستند، تیم ملی مال بچه پولدارهاست. اینجا بی عدالتی بی داد می کند و هیچ کس تو را نمی بیند».

ولی متین گوش نداد؛ تمرین کرد؛ زمین افتاد، شکست خورد، ولی ادامه داد؛ تا بالاخره روزی فرا رسید که تلفنش زنگ خورد؛ صدایی آن سوی خط گفت: «آقای امجدی، شما به اردوی تیم ملی فوتسال ایران دعوت شدید».

ننله منفجر شد؛ کردستان دست زد؛ اما متین پسر جوان داستان ما تنها اشک ریخت. نه از خوشحالی دعوت نامه، برای تمام سال هایی که کسی باور نکرد که او می تواند بر کمبودها، ناعدالتی ها و نابرابری ها غلبه کند و الگوی هزاران جوان و نوجوان روستای خودش باشد.

از گرد و خاک زمین های خاکی ننله تا دعوت به تیم ملی/روایت کوتاه از زندگی متین امجدی

باشگاه پاریزه ر کردستان زادگاه دومش شد. جایی که متین فهمید قهرمان فقط کسی نیست که گل می زند، بلکه قهرمان واقعی کسانی هستند با تلاش شان و دیده نشدنشان الهام می بخشند، رویا می سازند و در برابر هجوم ناجوانمردانه ناامیدی ها، امید می سازند و دیده نمی شوند.

امروز، متین امجدی فقط یک بازیکن فوتسال نیست؛ او نماینده هزاران جوان در کوهستان های پرشکوه، در روستاهای خاموش، در زمین های بدون نور است؛ او «امید» را زنده کرد. رویا را عینیت بخشید.

اما راه برای متین هنوز تمام نشده تازه شروع ماجرا و ماجراجویی هاست! متین می داند خطر از اینجا شروع می شود؛ جایی که شهرت می رسد، دوربین ها زیاد می شوند و وسوسه ها در می زنند.

متین باید بداند اگر می خواهد بالا بماند، به خاطر ریشه هایی ست که در خاک ننله دارد؛ اگر قهرمان شده، به خاطر عشقی است که در پاریزه ر یاد گرفته است.

و حالا ... متین، تو راه را آغاز کردی؛ اما این راه دیگر فقط متعلق به تو نیست؛ صدها نوجوان از پنجره های روستا نگاهت می کنند. تو فقط بازی نمی کنی؛ تو برایشان رویا و آینده را زنده می کنی و می سازی! پس مغرور نشو؛ برنگرد؛ ادامه بده. چون تو فقط متین امجدی نیستی؛ تو حالا کوهستانی تو کردستانی!

*کاوه اسدی – روزنامه نگار

کد مطلب 2789331

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha