چرا جامعه ایران جولانگاه خشونت و جنایت شده است؟ / جعفر احمدی*

*به دنبال قتل صادق برمکی جوان مهابادی، جعفر احمدی دانشجوی دکتری آسیبهای اجتماعی و مدرس دانشگاه در ارومیه به بررسی رواج خشونت در جامعه ایران پرداخته است.

قتل صادق برمکی جوان مهابادی اولین و آخرین جنایت فجیع چند ماه گذشته در ایران نیست و نخواهد بود. اگر سری به صفحه حوادث روزنامه ها بزنیم به آسانی پی می ببریم که خشونت و جنایت در جامعه ایران موج می زند. زمانی بود که تنها جانیان مرتکب جنایت می شدند و اما اکنون هر فرد عادی و غیر مجرمی احتمال جانی شدنش هست. زمانی بود که خانواده مامنی امن برای دوری از خشونت بود ولی اکنون خانواده محلی برای خشونت و جنایت تبدیل شده. قطع به یقین افزایش جرم و جنایت در ایران را نمی توان تنها به عوامل فردی و روان شناختی نسبت داد، بلکه باید ریشه ی این جنایت ها را در عوامل اجتماعی جامعه ایران جستجو کرد. نگاه حاکمیت به این جنایات نگاهی تادیبی و تنبیهی است، پس نباید شاهد کاهش خشونت و جنایت در جامعه باشیم. لذا لازم است با تبیین جامعه شناختی خشونت و سایر آسیب های اجتماعی سعی شود علت و عوامل افزایش آسیب ها شناسایی شود تا بتوان با برنامه ریزی درست مانع از افزایش چنین رویدادهای ناخوشنایدی شد. اما کدام عوامل و علل اجتماعی باعث افزایش خشونت و آسیب های اجتماعی دیگر شده است؟

جامعه ایران متاثر از انقلاب های فکری، تکنولوژیکی، سیاسی و اجتماعی دچار تحولات وسیع و گسترده ای شده است. این تحولات منجر به استحاله ارزشی و زیر سوال بردن هویت های سنتی جامعه در حوزه های مختلف از روابط فردی گرفته تا نهادهایی چون خانواده، دین، نظام آموزشی و ... شده است. مدیریت اجتماعی کشور در بازتعریف هویت جدید برای مردم بسیار ضعیف عمل کرده و انسان در مواجهه با وضعیت جدید دچار سرگشته گی و به عبارتی بی هویتی شده است.

این وضعیت با بحرانها و آشفتگی های اقتصادی و سیاسی تشدید می شود و فرد را بیش از پیش بی قدرت و بی هویت می کند. زمانی که در جامعه ای همه چیز زیر سوال می رود و تمام امورات زندگی خالی از ارزش و تقدس می شوند، دیگر فرد تمایلی به حفظ انسجام اجتماعی نخواهد داشت. چنین فردی در نتیجه ی سیاست های غلط اجتماعی و آموزشی از بنیانهای فکری و تجربی قوی برخوردار نیست تا بتواند پیوند خود با اجتماع اش را حفظ کند. درچنین جامعه ای فرد سرپناهی برای سرخوردگی خود نمی یابد جز اینکه تعهدها و تقدس های اجتماعی را رها کند و رفتار های غیر معمول از خود نشان دهد.

امروز درجامعه ایران سرکشی از تعهدهای اجتماعی به نوعی شجاعت تعبیر می شود، چرا که درگیر شدن درفعالیت های جمعی و پایبندی به ارزش های جمعی کاری عبث و بیهوده است. از طرفی دیگر، فرد از چنان توان زبانی و شناختی برخوردار نیست تا این وضعیت را توصیف کند و کمی تخلیه شود. این وضعیت در ایران اکنون بسیار همه گیر شده است. جامعه ایران وارد مرحله ای شده است که از یک سو سنت های اخلاقی، ارزش های اجتماعی و ظرفیت های فرهنگی به فرد اجازه تفسیر و درک جهان واقع را نمی دهد و از طرفی دیگر هیچ سرمایه فکری و فرهنگی هم ندارد تا جایگزینی برای تقدس های ازدست رفته اش ایجاد کند؛ حمایت های اجتماعی هم که برعهده دولت است در یک چارچوب ایدئولوژیک و بسته راک مانده است. انسان در چنین جامعه ای یا خودش را می کشد یا دیگران را. این به منزله ی تائید رفتارهای خشونت آمیر نیست بلکه بیان یک واقعیت تلخ است.

دو قرن پیش دورکیم از بنیانگذاران جامعه شناسی این وضعیت را به خوبی تشریح می کند که با تراکم جمعیت و توسعه جوامع از سنتی به مدرن، همبستگی اجتماعی کم می شود و آن جامعه دچار آنومی و آشفتگی اجتماعی می شود. اما دورکیم به این موضوع هم اشاره می کند که در جوامع مدرن نهادهای ثانویه تشکیل می شوند تا انسجام اجتماعی حفظ شود. اکنون در جامعه ایران هم، همبستگی اجتماعی سست شده و نهاد ثانویه هم تشکیل شده؛ اما کدام حوزه و نهاد مطابق با نیازهای فکری و اجتماعی عمل می کند. روی کدام نهاد می توان دست گذاشت تا بگویم این بخش دچار آشفتگی و بحران نشده است؛ دین، خانواده، آموزش، سازمان، اقتصاد، سیاست، جنسیت، قومیت یا هر حوزه دیگر. با این وضعیت باید هر روز شاهد رو شدن انواع نابسامانی ها و آسیب های اجتماعی باشیم. قتل، خودکشی، آدرم ربایی، اختلاس، اعتیاد، طلاق، خشونت های خانوادگی و جنسی و انواع بیشمار دیگری از معضل های اجتماعی.

اولین گام برای برون رفت از چنین وضعیتی ، اعتماد و مراجعه به آرای جامعه شناسان است. مسائل و آسیب های اجتماعی را تنها با برخوردهای قضایی و تنبهی نمی توان مدیریت کرد. همچنان که اعدام مجرمین در ملاء عام نه تنها نتوانسته بازدارنده خوبی برای ارتکاب جرم باشد، بلکه چه بسا تشدید کننده خشونت درجامعه هم بوده است. جامعه شناسان اگر نتوانند مدیران اجتماعی خوبی باشند، به یقین می توانند تحلیل گر خوبی برای وضعیت های آنومی و آسیب های اجتماعی باشند.

گام بعدی برای حل مسائل اجتماعی، تحول در رویکرد نهادهای آموزشی،اجتماعی و فرهنگی به ویژه آموزش و پرورش است. آموزش باید متناسب با نیازهای فکری و روحی انسان معاصر باشد نه نیازهای نظام سیاسی. انسان معاصر همه شرایط برای کنار گذاشتن ارزش ها و تعهد های اجتماعیش فراهم است ولی اگر جایگزینی برایش تعریف نشود، پس همه چیز برایش مجاز می شود حتی جنایت و کشتن انسانی دیگر.

کد خبر 46053

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha