درنگ اول:
"شاید اگه مادرم نبود نمی توانستم شعر بگویم. هم او و هم مادر بزرگم. مادربزرگم زنی بیسواد اما نکته دان و فهیم بود، اشعاری زیاد از فولکلور در حافظه داشت و خودش به اصطلاح دختر ایل بود و گنجینهای از چیستانها، ضرب المثلها و قصههای کردی را از او آموختم. مادرم تا کلاس ششم درس خوانده بود و تا قبل از مدرسه مرا با کلمه و عدد و نوشتار و خوانش آشنا کرد.مادرم در پنج شش سالگی اشعار "شامی کرمانشاهی" و حافظ و کلمات قصار گلستان را برایم میخواند و در خواندن قرآن خیلی به من کمک می کرد. من هنوز که هنوز است شعر "کرا نشینی" یادگار آن دوران را حفظ هستم. القصه مادرم موتور محرکه شعرهایم بود."
این بخشی از ناگفتههایی ست که از زبان دوست شاعرم استاد حبیب الله بخشوده شنیدهام.
هرچند گفتن از شاعری که شعرهای فخیم او در دنیای شعر و موسیقی معاصر، «به رنگ هنوز» است و همه نگاههای بزرگان شعر و ادب را به خود جلب کرده، کاری دشوار و مسئولیت آور است، اما آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید.
سالهاست که با شاعر «صدای آبرنگها»، نشست و برخاست و دوستیها دارم، آنچه بوده و آنچه هست، ثمرهی پشتکار، ذوق هنری و استعداد شاعری و ادبی اوست. و در واقع یکی از معدود ادبای این دیار است که روی پای خود ایستاده و چراغ شعلهور اغلب همایشها و جشنوارههای ادبی و شعری بوده است. در دبیرخانه زبان و ادبیات فارسی وزارت آموزش و پرورش، با هم در کنار اساتید برجستهای همچون علی اکبر شیری و ظاهرسارایی، برای اعتلای ادبیات ایلام همدلی و مداومت داشتهایم و وی یکی از تاثیرگذاران در ارتقای این دبیرخانه کشوری بود. حبیب شعر ایلام که نه تنها "صدای آبرنگها"یش پژواکی از عاشقانههای کوهستانهای بلوط، بلکه "چیزی شبیه ابر" و" چشم انداز "دختر باران" های "مدیترانه"ایست.
درنگ دوم:
سال ۱۳۶۳ استاد عبدالجبار کاکایی اولین کلاس قافیه و عروض را برای شاعران نوپای ایلامی بر گزار کرد. حبیب شعر ایلام که ۱۵ سال بیشتر نداشت، با خواندن اطلاعیهی ارشاد ایلام، مشتاقانه در کلاس شعر استاد کاکایی حضور یافت و قافیه و حروف آن و وزن مفاعیلن بحر هزج را به راحتی آموخت. همان چیزهایی که سخت تشنه آموختن آنها بود. این آموختن و کسب تجربه در سال ۱۳۶۷ با ولع افزونتر استمرار یافت و دوران دانشجویی وی در تربیت معلم شهید ثانی تهران، نقطهی عطفی شد برای این شاعر جوان ایلامی تا با شاعران نامدار و مطرح آن روزگار، در نشستهای ادبی و نقد شعر، همنشینی داشته باشد و تجربه آموزی کند.
درنگ سوم:
اواخر دههی شصت برای دریافت کتاب شعر مصطفی الغماری از شعرای الجزایر به محل کار استاد عبدالجبار کاکایی به تهران رفتم. کاکایی چند دقیقه قبل از ورود من، مهمان دیگری را بدرقه کرده بود که شور و شعف شعرهای آن مهمان وی را مسحور خود کرده بود و در ساحت شعر و شخصیت آن شاعر جوان گفت:
"شعرهای فاخری می سراید و سلوک اخلاقی و آوازهی شاعریش در آینده نزدیک در تراز بالایی انعکاس خواهد یافت"و شد همان که گفته بود. و من به خود می بالیدم که یکی از همتبارانم در پایتخت، اسم و رسمی معتبر دارد و شعرهایش در ستونهای دو نبش نشریات آن زمان منتشر میشد.
درنگ چهارم:
در جشنواره بین المللی قصه گویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کشور در کرمانشاه وی با استاد حسین صفامنش خواننده مطرح کرمانشاهی آشنا شد. صفامنش از شاعر ایلامی مصرانه، ترانه ای جامع و با محتوا برای ایلام درخواست کرد. مدتی بعد، در میان انبوه جمعیت برج میلاد تهران، این شعر مصفای شاعر ایلامی بود که از حنجرهی خوش الحان صفامنش، به بام ایران، برج میلاد تهران، صفایی خاص میبخشید و نام ایلام در قاپ دوربینها و موبایل ها جای گرفت. آهنگی که با تشویق کمنظیر حاضران مواجه شد:
"عشقم نەفەسم هاده ئیلام
ئیلام سڵام شار خوەش نام
دە عههد وە رین تا وه ئمڕوو
دە ئاسنگران تا ماداکتو"
از سوی دیگر، عاشقانهی " نهیلەمهجی" او نمونهای از شعر فاخر کردی است که با صدای ناب استاد جواد شوهانی، بخش سترگی از فرهنگ و ادب کردی و لایههایی از فخامت زبان مادری را فراچشم مخاطبان می نهد و در حفظ هویت زبان مادری، نقش بسزایی دارد:
نه یلەمەجی، نه یله مه جی، هه رچگه بوو دووس تونم
ئه ر تو بچی لیوه دووم گوونه ڕنم سەر شکنم
تو گول بوسان منی کوانگ زمسان منی
ساعه ت ئه ڵسان منی،هه م تو منی هه م م تونم.

نظر شما