وقتی پیشوایان متحد می‌شوند!/ امیر مام‌والی

سرویس عراق و اقلیم کردستان- در دوران قاجار، در تهران دو مرجع وجود داشتند به نام‌های آیت‌الله سید محمد طباطبایی و آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی که در شهر تهران دو قطب مخالف یکدیگر بودند. سیاست شاهنشاهی نیز کاری کرده بود که این دو شخصیت در برابر هم قرار گیرند.

شبی بسیاری از رهبران مذهبی در خانه آیت‌الله طباطبایی گرد آمدند. طباطبایی گفت: «آقایان! بیایید کاری به نفع ملت و علیه حکومت شاهنشاهی انجام دهیم. شما می‌دانید که سال‌هاست من با سید عبدالله بهبهانی دشمنی داشته‌ام و هر یک از ما در برابر دیگری ایستاده‌ایم. اما امشب که جمع زیادی در خانه ما جمع شده‌اند و می‌دانید که خانه آنها نیز پر از هوادارانشان است، پیشنهادی دارم، از شما خواهش می‌کنم آن را بپذیرید».

همه گفتند: «رأی تو هرچه باشد، ما می‌پذیریم.»
طباطبایی گفت: «بیایید همگی دسته‌جمعی به خانه سید عبدالله بهبهانی برویم، کاری کنیم که کسی متوجه نشود، کینه و دشمنی را کنار بگذاریم و پیمان برادری ببندیم، نهایتا در را برایمان باز نمی کنند و باز می گردیم. حداقل ما کار خود را انجام دادیم، اکثر کسانی که آنجا بودند راضی می شوند، نزدیک ساعت یازده راه می‌افتند و به درِ خانه سید عبدالله بهبهانی می‌رسند. در را می‌زنند. از داخل می‌پرسند: چه کسی است؟»

سید محمد پاسخ داد: «به سید عبدالله بگویید طباطبایی است، آمده‌ام دشمنی و اختلاف را کنار بگذاریم و پیمان برادری ببندیم.»

وقتی این خبر به سید عبدالله رسید، فوراً با همراهانش بیرون آمد، با گرمی استقبال کرد، یکدیگر را در آغوش گرفتند و با خوشرویی وارد خانه شدند. در آنجا پیمان بستند که از این پس هر دو رهبر و عالمان دینی تهران و مردمان مؤمن و مورد اعتماد، گرد هم آیند و همگی علیه دستگاه سلطنتی قیامی به راه اندازند.

روز بعد، هر دو در کنار هم در تهران تظاهراتی گسترده برپا کردند و صدای نارضایتی خود را به گوش شاه و دستگاه حکومتی رساندند. حکومت ابتدا در برابر آنان ایستاد و برای سرکوب، پلیس و قزاق آماده کرد. اما مردم تهران و بسیاری از سیاسیون آن زمان همصدا شدند و اعتراض‌ها ادامه یافت.

در این میان، برای نخستین بار در شهر تهران یک طلبه به نام سید عبد الحمید کشته شد. مردم تهران پیکر این طلبه را بر دوش گرفتند و در شهر گرداندند. سراسر تهران به آشوب کشیده شد و مردم به خیابان‌ها ریختند.

این اعتراض‌ها و نارضایتی‌ها هشت ماه ادامه یافت، اما حکومت به خواسته‌های آنان توجهی نکرد. با این حال، مردم بر خواسته‌های خود ایستادند و پافشاری کردند؛ به‌ویژه بر دو خواسته اصلی:

۱. ایجاد عدالتخانه (دادگستری)؛ زیرا تا آن زمان در ایران دادگاه و نظام قضایی وجود نداشت و حکومت یکسره بر پایه اراده شاه و وزیران بود. هرکس را می‌خواستند می‌کشتند یا می‌بخشیدند.

۲. تشکیل پارلمان و مجلس نمایندگان ملت؛ نهادی که تا آن زمان در ایران وجود نداشت. حتی در اروپا هم اندک بود، اما انگلستان دارای دولت و مجلس نمایندگان بود و به عنوان نماد دموکراسی شناخته می‌شد.

در نهایت، کار به جایی رسید که بیشتر علمای تهران به حرم شاه عبدالعظیم رفتند و در آنجا ماندند که آن را "بست" می‌نامیدند.
این کار برای مظفرالدین‌شاه بسیار گران تمام می شد. ناچار شد دستور دهد کالسکه سلطنتی ویژه دربار آماده کنند و علما را با احترام از شاه عبدالعظیم بازگرداندند. این بار شاه ناچار شد خواسته‌های آنان را بپذیرد و منشور دموکراسی، تأسیس عدالتخانه و تشکیل پارلمان را در تاریخ ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ هجری قمری امضا کند.

پس از آن، از بسیاری از شهرهای ایران به‌طور عرفی نمایندگانی به تهران فرستاده شدند. مردم از این دستاورد بسیار خرسند بودند. علاوه بر نمایندگان، از هر شهر پانزده تا بیست نفر از افراد امین، راستگو و مورد اعتماد نیز همراه نمایندگان به تهران رفتند و در پارلمان شب و روز در کنارشان ماندند و از آنان حمایت کردند.

وقتی علمای دینی در راه خدا و ملت متحد شوند، نتیجه کارشان چنین می‌شود، اما افسوس که در اقلیم کردستان، چندین مرجع ساختگی پدید آورده‌اند که هیچ‌گاه گرد هم نمی‌آیند تا به سود ملت کاری کنند؛ حتی برخی از آنان به پشتیبانی از حکومت در برابر ملت می‌پردازند!

امیر مام والی

کد مطلب 2789220

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha