مهاباد: دیروز، امروز و فردا/ صلاح الدین خدیو

صلاح الدین خدیو، فعال مدنی و فرهنگی مهاباد، در پاسخ به مطلبی که در یک کاتال تلگرامی نوشته شده و با استناد به دوری از مرکز خواستار تعلل در خدمت رسانی به مردم شده بود، یادداشتی نوشته است که می خوانید:

کانالی تلگرامی که بیشتر به بحث درباره مسائل سیاست خارجی می پردازد، در نوشته ای نامتعارف به بیان آرزوها و پنداشته های خود درباره حوادث اخیر مهاباد پرداخته است.
هیچوقت بنا نداشته ام که وارد مجادلات قلمی و بحث های بیهوده شوم، این چند سطر را هم عجالتا به امید مفاهمه و ایجاد زمینه گفتگو می نویسم.
چه این روزها که مردم مهاباد در کنار سایر هموطنان خود در شیراز و زاهدان و سنندج و صفحات شمالی و جای جای ایران، سوگوارند، جای همدلی و هم سرایی است نه سخن دیگر!
اگر از برخی الفاظ ناپسند و غیر دوستانه بگذریم، روح حاکم بر این دو پست کوتاه حاوی دو نکته است:
خودبرتربینی مرکزگرایانه و نگاه از بالا به پایین به کسانی که در حاشیه های کشور نشسته اند و تصوری بدوی و پاستورال از استان های مرزی و حواشی کشور!
نگاهی که محصول نابرابری های ساختاری و کارکردی صد سال گذشته است و در هر دوره با پررنگ شدن زیانبار مولفه ای هویتی نظیر زبان و مذهب تعمیق و تشدید می شود.
ایران پیشامدرن، مملکت گل و بلبل نبود، اما دستکم به اندازه امروز شاهد مداخلات قهری در ساخت یابی مفهوم اصالتا خود بنیاد و دمکراتیک هویت ملی نبوده است.
بدون تردید، مساله فوق علت العلل بسیاری از مشکلات و بحران های کنونی است، نه تنها در مرزها، بلکه در مرکز و تمام کشور هم.
ایرانی بودن به صورت موجز، فرزند این آب و خاک بودن است. نباید به بهانه زبان و مذهب و قومیت و شهر و منطقه، شایستگان را تاراند و سفلگان و دروغگویان و میان مایه ها را برنشاند.
دوست عزیز! ظاهرا شما از بلوای تجزیه و تجزیه طلبی هراسانید!
به ضرس قاطع می گویم هیچ نیروی سیاسی جدی در ایران وجود ندارد که در خلوت و جلوت خواهان انقسام این ملک و ملت باشد.
اصلا تجزیه ایران بعنوان دولتی تاریخی، پیش از آن که ناممکن و بیفایده باشد، امری ممتنع است.
اگر از من بپرسید درباره ترکیه نیز همین نظر را دارم.
اینها با سوریه و عراق و سودان از بیخ و بنیان متفاوتند.
درباره کردها که اطمینان خاطر دارم و خیلی پیش تر و به صورت مکرر گفته ایم که اجازه نمی دهیم، کسی خودش را از ما ایرانی تر بداند!
اکنون هم اجازه دهید به شما هم این اجازه را ندهم و البته این را هم اضافه کنم که تجزیه خواهی فقط به معنای دستکاری در مرزها و نقص تمامیت ارضی نیست.
تجزیه طلبی فرهنگی دست کمی از نمونه سرزمینی آن ندارد و فقدان یک پلتفرم ملی منشوری که نمودار تمام گروه های قومی، مذهبی، زبانی، فرهنگی و سیاسی کشور باشد، نقصان بزرگی در اینباره است.
وقتی اقلیتی بخواهد با اتکای به قدرت، سبک زندگی، گرایش سیاسی و ساز و کارهای معطوف به بیشینه کردن منافع گوناگونش را سردست نماید و اکثریت را نادیده بگیرد، تجزیه جامعه رخ می دهد:
یک ایران بزرگ بین الاذهانی که در فضای مجازی نمود و وحدت فرهنگی می یابد و ایران کوچک تری که در رسانه های رسمی و دالان های قدرت وجود دارد.
با اطمینان می گویم خطر این سنخ تجزیه طلبی بیشتر است.
در جایی دیگر گفته اید که شما از سر ِ ایران، آب و گاز و برق و آموزش و بهداشت دارید و اگر دولت مرکزی نبود، چون در حاشیه و دورافتاده هستید، می بایست به زندگی بدویتان باز می گشتید!
اجازه بدهید، اینجا هم موافقتان نباشم، نه بخاطر این که ایفای این نقش ها، وظیفه دولت مرکزی هست و البته ما هم نباید ناسپاس باشیم.
بلکه بخاطر تصور غلط اندازی که از مفهوم حاشیه در ذهن دارید. چه اساس همه مشکلات، همین حاشیه سازی هاست.
مدرنیته و هیکل سیاسی آن یعنی دولت ملی، ذاتا مستعد دایره سازی از هستی انسانی و اجتماعی می باشند.
مهابادی که شما تصور می کنید، جهانی روستایی و آرامیده در حاشیه مرز است، قبل از دولت سازی پهلوی یکی از مهم ترین شهرهای ایران بود.
قبل از آن که تهران مروپل ایران و اصفهان مرکز صنعت آن شود و بنادر جنوبی، ممر رابطه با جهان گردند، تبریز و مهاباد و خوی و ارومیه در مقیاسی کوچک تر به نوعی این نقش ها را برعهده داشتند.
اگر به تاریخ مراجعه کنید، می بینید که در نخستین موج نوسازی، عباس میرزای ناکام کوشید سرمایه و پول فرنگی را به مهاباد و تبریز بیاورد.
اگر هم کتاب ایران و آمریکا را خوانده باشید، می دانید که در اوایل قرن نوزده، نخستین بیمارستان مدرن ایران بدست آمریکایی ها در مهاباد ساخته شد. بگذریم که هنوز یک مرکز درمانی درست و حسابی در این شهر 200 هزار نفری نیست!
اگر هم سری به آرشیوهای روسیه تزاری در سن پترزبورگ بزنید، می بینید که در قرن نوزده و مقارن با افزایش نفوذ استعماری روس، کتاب های متعدد درباره مرکزیت اقتصادی و سیاسی مهاباد در منطقه نگاشته شده است.
درباره اهمیت فرهنگی هم برای پرهیز از اطاله کلام، به این بسنده می کنم که مفتی زهاوی معروف، مفتی اعظم عراق و جد همین ندیم الزهاوی کانددیدای بالقوه نخست وزیری بریتانیا، درس خوانده مدارس مهاباد بود.
همچنین مولانا خالد نقشبندی که جهان معنوی بخش اعطم مسلمانان را در نیمه ی قرن نوزده تسخیر کرد، از مدارس سنندج و مهاباد بیرون آمده بود.
‌فرموده اید که در دورترین نقطه از منابع گازی، لوله کشی گاز داریم، بر منکرش لعنت!
همیشه و در هر فرصتی گفته ام گاز رسانی به تمام شهرها و اغلب روستاها، یکی از شاهکارهای دولت است و باید قدر آن را دانست.
اما نمی گویید که در این بحران خشکی و تشنگی، شکر خدا کنار دریاچه ای از سرشار آب شیرین نشسته ایم و تبریز را هم بر سر سفره آبی مان نشانده ایم!
اصلا از کجا می دانید که زیر پایمان دریایی از نفت و گاز هم نخوابیده است؟
وقتی درست در آن طرف مرز در صد کیلومتری ما، در شکم سخاوتمند زمین، صدها میلیارد بشکه نفت و گاز هست، چرا ما نباید داشته باشیم؟
من می گویم داریم و چون این همه سال از توسعه و کاوش و کشف باز مانده ایم، نمی دانیم!
اما قول می دهیم، اگر روزی از آن بهره برداری شد، مانند آب و کان های دیگرمان، مثل شما، من و تو نکنیم و رسم هم وطنی و برادری را بجا بیاوریم.
شاید خبر نداشته باشید که صد سال قبل که هنوز صنایع مدرن پا نگرفته بود، کارگران یزدی برای جمع آوری و فروش محصولات کشاورزی به اینجا می آمدند، اما دولت مدرن معادله را تغییر داد.
اکنون که بدست مدرنیته و در واقع خوانش ناصواب از آن، متون و حواشی جابجا شده اند، آیا حق نداریم که دوباره وارد متن شویم؟
مگر تمام رسالت کانال شما، اثبات برتری ایران و اهلیت آن جهت نشستن در متن جهان و اصلاح نظم ناعادلانه موجود در دنیا نیست؟
سوگمندانه روابط ناعادلانه ای که بر ساختار بین الملل حاکم است، در درون کشور هم موجود است.
همه ی حرف تجدید نظرطلبان در نظام جهانی از از هند و چین گرفته، تا ترکیه و ایران همین است: ما در قرن نوزده، ضعیف بودیم و مقهور نفوذ استعماری غرب شدیم، اما اکنون اینطور نیست و خواهان بازبینی لیست اقویا و اختصاص جایگاه شایسته خویش هستیم.
حتی روسیه هم به نوعی همین حرف را می زند و خواهان بازنویسی دوره فترتش در دهه نود و کسب دوباره جایگاه سابقش است.
خوب! این درباره ما هم صدق می کند! ما هم تا پایان قرن نوزده جایگاه بهتری داشتیم، دروازه تجارت ایران با اروپا و روسیه و عثمانی بودیم و این قرن بیستم بود که با مدرن سازی ظالمانه اش، ما را از متن به حاشیه برد.
اکنون اگر در پی کسب جایگاه شایسته خود باشیم، اسم آن تجزیه طلبی است؟
وقتی شعاری در کردستان زاده و بر زبان تمام ایرانیان جاری می شود، آیا به معنای زایایی و سرزندگی معنوی و فکری کردها نیست؟
طبعا هیچ کس با خشونت و تخریب اموال عمومی و دولتی موافق نیست. خشونت از هر سوی محکوم است و به تخریب مبارزات مدنی و اعتراضات مردمی می انجامد و پنجشنبه غم انگیز مهاباد هم از این قاعده مستثنی نیست و هیچ نیروی سیاسی جدی در این باره تردید نمی کند.
همانگونه که خشونت روسیه برای کسب جایگاه قبلی اش در جهان هم اسمش تجاوز و اغتشاش و بی نظمی در محیط بین الملل است.
سخن به درازا کشید. باری اگر کردستان چشم و چراغ ایران نباشد، چگونه پاره تن آن محسوب می شود؟
اگر برابری راستین میان آحاد جامعه و اتنیک ها و مذاهب موجود نباشد، چگونه می توان برادری های ادعایی را باور کرد؟
این جاست که باید "کردستان چشم و چراغ ایران " را ستایش کرد و اندوه ملی و مشترک برای شهدای زاهدان و شیراز و سنندج و مهاباد و آمل را گنجی پایان ناپذیر دانست.

کد خبر 39214

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha