میراث سبزِ پاوه در خطر است /حبیب الله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ " انرژی و نور چراغِ آب در پاوه از سال های دور وابسته به نمود با شکوه «سراب هولی» بوده و ساکنانش با بودنِ هولی، هَول و هراسی نداشته اند... باغ و مرغزارِ پاوه همیشه در پایین دست هولی بوده و از آن مشروب شده است. سوگمندانه و به دلایل پیدا و پنهان در سال های اخیر پایبند نبودن به رعایت این نظم دیرین و به قول سهراب «رویش هندسی سیمان، آهن و سنگ» مشکلات ویژه خود را بر شهر پاوه و سرچشمۀ حیاتش تحمیل نمود و سراب هولی از نظر کمّی و کیفی کم توان شد. برای رفع مشکل کمّی پروژۀ «هانه کوان» با عجله (در مرحلۀ تصمیم سازی) و با تأخیر بسیار(درمرحلۀ اجرا) طراحی و اجرایی شد. "

خانۀ دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت

نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا

سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است (سهراب سپهری)

آب و آبیاری شاه بیت مرثیه گونه های تکراری روزهای سختِ جاری است. همۀ باغداران در تب و تاب جلوگیری از کوچ طراوت وسَرسبزی از میراث ماندگار نیاکان خود هستند و در این مسیر فضای مجازی و واقعی را به هم بر دوخته اند و چشم براه چاره ای ،خود نیز چونان درختان پژمرده اند.

حرف کسانی که ضرب المثل « چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است» را عَلَم کنند و بگویند وقتی که ما (انسان ها) مشکل آبِ نوشیدن داریم چه جای پرداختن و برای تأمین آبِ باغ (نباتات) کوشیدن را می پذیرم و بر سَر می نهم اما وقتی که نقش «درخت» و برگ وبارِ سبز و حیات بخشش را مرور می کنم، حسی بسیار قوی، ناخودآگاه به نوشتنم می کشاند.

برای لحظه ای تصور کنیم که معاشقۀ پاک و زیبای «نور» و سبزینه (کلروفیل) در برگ (فتوسنتز) صورت نگیرد و متوقف شود، این توقف کدام اتفاق را در پی دارد؟ نبود عنصر حیات بخش (اکسیژن) چه فضای هول انگیز و خفقان خیزی را نصیب بشر خواهد کرد!

بسیاری از ما بیت مشهور شیخ اجل و استاد سخنِ قرن هفتم هجری؛ سعدی را در کتاب های درسی به یاد می آوریم که در آن برگ های سبز درختان را بهترین کتابِ خداشناسی، البته برای انسان های هوشمند می داند و می سُراید:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

جالب است که هم زمان با سعدی در شیراز، بزرگ مردی دیگر؛ مولانا جلال الدین بلخی در قونیه پای را فراتر می نهد و درختان را نه چون اسکلت های چوبی به ظاهر بی جان بلکه مانند انسان دارای دست و زبان می داند .دستانی بلند(دراز) و زبانی سبز و پر از اشاره و رمز و راز که باز هم برای انسان هایی که دارای گوشِ هوشند قابل درک است.

این درختانند همچون خاکیان

دست ها بَر کرده‌اند از خاکدان

سوی خَلقان صد اشارت می‌کنند

وانکه گوشستش عبارت می‌کنند

بازبان سبز و با دست دراز

از ضمیر خاک می‌گویند راز

بدون شک می توان گفت که ساز و کار (چگونگی) فتوسنتز (نورساخت ) در قرن هفتم هجری(قریب هشتصد سال پیش) و در زمان و زمانۀ سعدی و مولانا ناشناخته بوده اما این امر چیزی از اهمیت غیر قابل انکار و ملموس محیط زیست و پوشش گیاهی کم نکرده و چنین است که آنها به درستی به این مهم در اشعار خویش (البته با توجه به دنیای ذهنی خاص خود)اشاره کرده اند.

در میان معاصرین می توان به تعابیر شاعر تصویر گر ، سهراب سپهری(۱۳۰۷-۱۳۵۹ه.ش) اشاره کرد که چنانکه گفته اند آثارش شرح دلدادگی هایش به طبیعت است، او در شعر «نشانی» که بر بام این نوشته اش نشانده ام آدرس خانۀ دوست را تا سپیدار و نزدیکی درخت می کشاند تا از آنجا سوار پرسشگر را به سمت کوچه باغی بکشاند که از خواب خدا سبز تر است.

نکتۀ مهمی که در نوع نگاه سهراب به طبیعت وجود دارد و بر این باورم که اگر در جامعه بویژه در فضای مدیریتی تعامل طبیعت و انسان ، برای مدیران و مسئولین تصمیم ساز جامعه به باور تبدیل شود بسیار راه گشا خواهد بود این است که ؛ ما باید یکسان بودن اجزای طبیعت را بپذیریم. از نظر او (سپهری)همۀ موجودات اعم از جان دار و بی جان لایق احترامند.

در «صدای پای آب »می گوید:

«روشنی را بچشیم

شبِ یک دهکده را وزن کنیم، خوابِ یک آهو را

گرمی لانۀ لک لک را ادراک کنیم

روی قانون چمن پا نگذاریم

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم

و نگوییم که شب چیز بدی است

ونگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ»

چه کسی می تواند منکر این واقعیت شود که گیاهان و حیوانات اعضای کره زمین هستند و چون هر موجود دیگری حق زیستن و برخورداری از امکانات آن را دارند؟ شاید جواب همۀ ما به این پرسش یک کلمه بیشتر نباشد و بگوییم «هیچ کس» اما به نظر می رسد کمتر کسی از ما علاوه بر این پاسخ ساده متوجه الزامات مهم این پاسخ باشد . اگر پذیرفتیم که آنچه هست (مظاهر طبیعت اعم از جماد، نبات و حیوان) جزئی از شبکۀ هستی هستند دو نکتۀ مهم پیش می آید:

۱-یکسان بودن اجزای طبیعت ۲- انسان در برابر طبیعت مسئول است نه حاکم بلامنازع و فاتح آن

و اینجاست که به قول سهراب؛

من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید

واژه ها را باید شست ..

شهر و شهرستان پاوه از دیر باز به دلیل موقعیت جغرافیایی پشت گرم به ستیغ های بلند و سفید پوش کوهستان و چشم به راه آسمان رابطۀ شهروندانش را با پیرامون (محیط زیست) سامان داده است. ساکنانش در میان صخره و سنگ، پشتیبان فرهنگِ کاشت و نگهداشتِ باغ و درخت بوده اند، یکی از دوستانم تعریف می کرد که پدرش در سالهای ۴۷-۵۰ (ه.ش) در پاوه بوده و چنین توصیفش کرده که: پاوه مانند «کندوهای زنبور عسل در یک باغِ بزرگ»

روزهای دوری را به یاد می آورم که بعضی از اشخاص در مورد فضای سبز تازه تآسیس شهر (مشهور به باغ شهرداری) معتقد بودند که شهری که خودش یک فضای سبز بزرگ است چه نیازی به فضای سبز مصنوعی دارد؟ خانه ها ی یک طبقۀ اکثراً دارای حیاط و درختی در آن ، نوعی هم زیستی زیبا و واقعی بین طبیعت و انسان را شکل داده بود. اگرچه نمی خواهم احساس حسرت آلود خود را در مورد آن روزها پنهان کنم اما بی پرده باید گفت تغییر و تحول در هر شهر و فضای پیرامونی آن اجتناب نا پذیر است و مقاومت در برابرش توجیه پذیر نیست.

آنچه مهم است و باید این گذار را به شکلی درست و متعادل پیش بَرَد مدیریت است . مدیری که دارای احساس تعلق به شهر و دیار خویش است باید فرصت ها و چالش ها را در ظرف زمان و مکان خویش به خوبی رَصَد کرده و از آنها استفاده کند.

انرژی و نور چراغِ آب در پاوه از سال های دور وابسته به نمود با شکوه «سراب هولی» بوده و ساکنانش با بودنِ هولی هَول و هراسی نداشته اند. خارج از پوشش گیاهی اطراف بعضی از چشمه های جوشان کوهستان و نقاط مرتفع ، باغ و مرغزارِ پاوه همیشه در پایین دست هولی بوده و از آن مشروب شده است. سوگمندانه و به دلایل پیدا و پنهان در سال های اخیر پایبند نبودن به رعایت این نظم دیرین و به قول سهراب «رویش هندسی سیمان، آهن و سنگ» مشکلات ویژه خود را بر شهر پاوه و سرچشمۀ حیاتش تحمیل نمود و سراب هولی از نظر کمّی و کیفی کم توان شد. برای رفع مشکل کمّی پروژۀ «هانه کوان» با عجله (در مرحلۀ تصمیم سازی) و با تأخیر بسیار(درمرحلۀ اجرا) طراحی و اجرایی شد.

این روزها در دو حالت بیمناک سرنوشت سراب هولی می شوم ؛

۱- وقتی که شیر آب را در صبحگاهان باز می کنم و آب چون دوغ را به دلیل میزان بالای کلر زنی (به واسطۀ ازدواج ِخدا کند خوش سر انجامش )با هانه کوان می بینم.

۲- زمانی که به باغ می روم و شاهد پژمردگی برگها و خشکیدن برخی از میوه ها بر شاخه ها می شوم

در هردو حالت هم با خود زمزمه می کنم که چرا نتوانستیم این گنجِ بی رنجِ خدادادی را قَدر دانسته و مدیریت کنیم؟ می پذیرم که مشکل آب شهر و شهرستان پاوه چندان هم ساده نیست، ضمن احترام و قدر دانی از همۀ زحمات و زحمتکشانِ این مسیر بر این باورم که در این مورد به دلیل مدیریت های اقتضایی محدود نگر، فرصت سوزی هایی صورت گرفته است که مهمترین آن منوط نکردن احداث و سپس آب گیری سد داریان و هیروی به رفع مشکل آب شرب و نیز باغات شهر و شهرستان بود. این آینده ننگری باعث شد تا اینک آب در کوزۀ سد کنار دست ما با شد و ما تشنه لبان در پی او باشیم .

به هر روی و رای آب را باید در میان اجزای وابسته به آب در طبیعت(انسان ، باغ و راغ ) به عدالت تقسیم کرد .

و سر انجام … تلاش برای جلوگیری از مرگ برگ های سبز معرفت آفرین (به بیان شیوای سعدی ) بهترین آگاهی و معرفتی است که باید در یک جامعۀ متعادل به فرهنگ تبدیل شود و در عمل نیزدغدغۀ مسئولان ، مدیران و تصمیم سازانش باشد. چنین باد. ان شاءالله

کد خبر 15544

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha